کوئین مافیا پارت8
هانا ویو
دیدم همون پسره اومد اومد پیشم گف
کوک: اینجا چیکار داری؟
هانا: سالمی؟ خودت اینجا چیکار داری؟
کوک: به لطفت بد نیستم، من عکاسم
هانا: عکاسسس، منم مدلم
کوک: مدل؟
هانا: ارع
کارگردان: هانا بدو بیا عکسبرداری رو شروع کنیم
کوک:داریم میایم
هانا: بریم
سر عکسبرداری
کارگردان: خب هانا امروز مابهت میگیمچجوری ژست بگیری؟
هانا: اونوقت چرا؟
کارگردان: هیچی فقط امروز اوکی؟
هانا: اوکی
شروع کردیم
هانا: این دختره یه ژست هایی میگزفت گفتم برم جرش بدم خودمو سعی کردم کنترل کنم ولی نشد که نشد داد زدم گفتم
هانا: اخه این چه ژست هاییه میگیری تو؟(اونیکه ژست میگیره رو می سومی نویسم)
می سو: مگه چیشده؟(☹️)
هانا: خودم ژست میگیرم بهتره؟
می سو: اخه واسه چی؟
هانا: یکم نگاه کن به این ژست هات حس هرزه بودن به ادم دس میده خودم ژست میگیرم
می سو: یعنی چی؟
هانا: یعنی اینکه خودم میدونم چیکار کنم برو
می سو: باشه(😡)
کوک: خب شروع کن
هانا: شروع کردم به ژست گرفتن بعد1:30تموم شد
کارگردان: هانا خب همون اول خودت ژست میگرفتی
هانا: تموم شد؟
کوک: ارع خسته نباشید(منظورش همس)
هانا: اخیش، رفتم لباسام رو عو ض کردم رفتم خونه یه دوش گرفتم لباسلم رو هم عوض کردم رفتم پیشه اجوما
هانا: اجوماااا گرسنمه
اجوما: دخترم بیابشین قربونت برم تا برات چیزی درس کنم
هانا: باشه
نشستم اجوما برام یچیزی اوورد خوردم بعد دیدم گوشیم زنگ خورد یونا بود
مکالمه یونا به هانا
یونا: سلام هانااا
هانا: علیککک
یونا: من با اینهمه ذوق به تو سلام. میدم بعد تو اینجوری خشک جوابمو میدی(🥺)
هانا: چجوری باید جواب بدم مثلا؟
یونا: مثلا بگو سلام خو شگلم سلاممممم
هانا: میخوای بگم نفسم، زندگیم، عشقم
یونا: بخدا خیلی خوب میشه از زبون تو بشنوم
هانا: زر زر نکن
یونا: خدااا منو گاو کن از دست این
هانا: عشقم تو خودت گاوی نیاز نیس از خدا بخوای
یونا: خعلی بیشوری
هانا: خب کارت
یونا: اها میای بریم بیرون
هانا: اوکی منم بیکارم بریم کجا؟
یونا: بریم رستوران بعدشم بریم خرید
هانا: باشع ساعت چند بریم؟
یونا: 1ساعت دیگع بریم
هانا: باشع اماده باش میام دنبالت
یونا: باشع برات لوکیشن خونه رو میفرستم
هانا: باشه خدافظ
یونا: خدافظ
هانا: بعد رفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم گوشیم رو دیدم دیدم لوکیشن رو برام فرستاده تا اونجا 20دقیقه راهه بعد رفتم اجوما برام یه هات چاکلت درس کرده خوردم بعد کفشامو پوشیدم رفتم لوکیشن رو به راننده دادم بعد 20 دقیقه رسیدیم زنگ زدم بهش بیاد پایین
ویو یونا
وقتی از روسیه برگشتم بایه دختره بشدت هات و خوشگل اشنا شدم خیلی از اخلاقش خوشم اومد شمارشو ازش گرفتم تا یه هفته پیشه پدربزرگم بودم وقت نکردم برم دانشگاه ثبت نام کنم
بیکار بودم زنگ زدم بهش(بعدش دیگه خودتون میدونید) گفت میاد دنبالم منم رفتم یه دوش گرفتم یه لباس کیوت پوشیدم ارایش لایت کردم منتظرش شدم زنگ زد گفت بیا پایین یریم
هانا ویو
بعد اومد
یونا: سلاممممم(😊)
هانا: علیککک(🙁) خب بریم کدوم رستوران
یونا: یه رستوران هس منو بابام و مامانم با داداشم رفتیم خعلی خوب بود
خب بریم ، یونا ادرس رو به راننده داد بعد 10دقیقه رسیدیم
رفتیم داخل
یونا: هانا میخوای چی سفارش بدی؟
هانا: اممم پیتزا، همبرگر، کورن داغ
یونا: شتتتت همه ی اینارو میتونی بخوری؟(😳)
هانا: ارع من همیشه ازین بیشترم میخورم فقط الان خونه یه چیزی خوردم
یونا: همیشههههه(😳)
هانا: ارع مگه تو نمیخوری انقد؟
یونا: نع من رژیم گرفتم انقد نمیخورم
هانا: خاک تو سرت تو عمرم یه بار رژیم نگرفتم
یونا: پس چطوزی انقد لاغری؟ چن کیلویی؟
هانا: نمیدونم، 42کیلوام
یونا: واتتتت، من بااینهمه رژیم که میگیرم 48کیلوام
هانا:جدا، حالا ولش گرسنمه
یونا: اوکی، بیا غذا سفارش بدیم
غذا سفارش دادیم خوردیم ساعت3بود بعد با یونا رفتیم یه پاساژ خیلی بزرگ
رفتیم تو یه لباس مشکی خیلی خوشگل دیدم رفتم با چندتا لباس خونگی دیگه دیدم رفتم با چندتا چیزه دیگه خریدم یونا هم رفت چندتا لباس گرفت لباسایی که گرفتیم دادیم به بادیگاردا بعد رفتیم ساعت9بود یونارو رسوندیم خونه خودمم رفتم خونه لباس هامو بردم طبقه بالا گذاشتم تو اتاقم
عکس چیزهایی که خریدن رو. پست بعدی میزارم
دیدم همون پسره اومد اومد پیشم گف
کوک: اینجا چیکار داری؟
هانا: سالمی؟ خودت اینجا چیکار داری؟
کوک: به لطفت بد نیستم، من عکاسم
هانا: عکاسسس، منم مدلم
کوک: مدل؟
هانا: ارع
کارگردان: هانا بدو بیا عکسبرداری رو شروع کنیم
کوک:داریم میایم
هانا: بریم
سر عکسبرداری
کارگردان: خب هانا امروز مابهت میگیمچجوری ژست بگیری؟
هانا: اونوقت چرا؟
کارگردان: هیچی فقط امروز اوکی؟
هانا: اوکی
شروع کردیم
هانا: این دختره یه ژست هایی میگزفت گفتم برم جرش بدم خودمو سعی کردم کنترل کنم ولی نشد که نشد داد زدم گفتم
هانا: اخه این چه ژست هاییه میگیری تو؟(اونیکه ژست میگیره رو می سومی نویسم)
می سو: مگه چیشده؟(☹️)
هانا: خودم ژست میگیرم بهتره؟
می سو: اخه واسه چی؟
هانا: یکم نگاه کن به این ژست هات حس هرزه بودن به ادم دس میده خودم ژست میگیرم
می سو: یعنی چی؟
هانا: یعنی اینکه خودم میدونم چیکار کنم برو
می سو: باشه(😡)
کوک: خب شروع کن
هانا: شروع کردم به ژست گرفتن بعد1:30تموم شد
کارگردان: هانا خب همون اول خودت ژست میگرفتی
هانا: تموم شد؟
کوک: ارع خسته نباشید(منظورش همس)
هانا: اخیش، رفتم لباسام رو عو ض کردم رفتم خونه یه دوش گرفتم لباسلم رو هم عوض کردم رفتم پیشه اجوما
هانا: اجوماااا گرسنمه
اجوما: دخترم بیابشین قربونت برم تا برات چیزی درس کنم
هانا: باشه
نشستم اجوما برام یچیزی اوورد خوردم بعد دیدم گوشیم زنگ خورد یونا بود
مکالمه یونا به هانا
یونا: سلام هانااا
هانا: علیککک
یونا: من با اینهمه ذوق به تو سلام. میدم بعد تو اینجوری خشک جوابمو میدی(🥺)
هانا: چجوری باید جواب بدم مثلا؟
یونا: مثلا بگو سلام خو شگلم سلاممممم
هانا: میخوای بگم نفسم، زندگیم، عشقم
یونا: بخدا خیلی خوب میشه از زبون تو بشنوم
هانا: زر زر نکن
یونا: خدااا منو گاو کن از دست این
هانا: عشقم تو خودت گاوی نیاز نیس از خدا بخوای
یونا: خعلی بیشوری
هانا: خب کارت
یونا: اها میای بریم بیرون
هانا: اوکی منم بیکارم بریم کجا؟
یونا: بریم رستوران بعدشم بریم خرید
هانا: باشع ساعت چند بریم؟
یونا: 1ساعت دیگع بریم
هانا: باشع اماده باش میام دنبالت
یونا: باشع برات لوکیشن خونه رو میفرستم
هانا: باشه خدافظ
یونا: خدافظ
هانا: بعد رفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم گوشیم رو دیدم دیدم لوکیشن رو برام فرستاده تا اونجا 20دقیقه راهه بعد رفتم اجوما برام یه هات چاکلت درس کرده خوردم بعد کفشامو پوشیدم رفتم لوکیشن رو به راننده دادم بعد 20 دقیقه رسیدیم زنگ زدم بهش بیاد پایین
ویو یونا
وقتی از روسیه برگشتم بایه دختره بشدت هات و خوشگل اشنا شدم خیلی از اخلاقش خوشم اومد شمارشو ازش گرفتم تا یه هفته پیشه پدربزرگم بودم وقت نکردم برم دانشگاه ثبت نام کنم
بیکار بودم زنگ زدم بهش(بعدش دیگه خودتون میدونید) گفت میاد دنبالم منم رفتم یه دوش گرفتم یه لباس کیوت پوشیدم ارایش لایت کردم منتظرش شدم زنگ زد گفت بیا پایین یریم
هانا ویو
بعد اومد
یونا: سلاممممم(😊)
هانا: علیککک(🙁) خب بریم کدوم رستوران
یونا: یه رستوران هس منو بابام و مامانم با داداشم رفتیم خعلی خوب بود
خب بریم ، یونا ادرس رو به راننده داد بعد 10دقیقه رسیدیم
رفتیم داخل
یونا: هانا میخوای چی سفارش بدی؟
هانا: اممم پیتزا، همبرگر، کورن داغ
یونا: شتتتت همه ی اینارو میتونی بخوری؟(😳)
هانا: ارع من همیشه ازین بیشترم میخورم فقط الان خونه یه چیزی خوردم
یونا: همیشههههه(😳)
هانا: ارع مگه تو نمیخوری انقد؟
یونا: نع من رژیم گرفتم انقد نمیخورم
هانا: خاک تو سرت تو عمرم یه بار رژیم نگرفتم
یونا: پس چطوزی انقد لاغری؟ چن کیلویی؟
هانا: نمیدونم، 42کیلوام
یونا: واتتتت، من بااینهمه رژیم که میگیرم 48کیلوام
هانا:جدا، حالا ولش گرسنمه
یونا: اوکی، بیا غذا سفارش بدیم
غذا سفارش دادیم خوردیم ساعت3بود بعد با یونا رفتیم یه پاساژ خیلی بزرگ
رفتیم تو یه لباس مشکی خیلی خوشگل دیدم رفتم با چندتا لباس خونگی دیگه دیدم رفتم با چندتا چیزه دیگه خریدم یونا هم رفت چندتا لباس گرفت لباسایی که گرفتیم دادیم به بادیگاردا بعد رفتیم ساعت9بود یونارو رسوندیم خونه خودمم رفتم خونه لباس هامو بردم طبقه بالا گذاشتم تو اتاقم
عکس چیزهایی که خریدن رو. پست بعدی میزارم
۴۰.۶k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.