تک پارتی کوکمین ( درخواستی )
جیمین + جونگکوک -
( یه توضیح کوچیک : جیمین و کوک بهترین دوستای هم بودن و با هم زندگی و کار میکردن و محل کارشون یه کافه دنج و باکلاس بود . روزی روزگاری این دوتا تصمیم میگیرن برن گوانگجو و چند روزی بمونن و جیمین جان به دلایلی مرخصی گرفته ولی کوک هنور تو کافه ست )
کوک ویو :
امروز قرار بود بار و بندیل سفرو جمع کنیم و بریم گوانگجو
ولی دقیقا امروز رییس گیر داده بود به من و نمیذاشت برم خونه و کلی کار ریخته بود رو سرم فقط چون جیمین نبود😐
آخه مرتیکه مگه مریضی ؟
الهی درد بگیری جیمین چرا مرخصی گرفتی الاغ😐
بالاخره کافه تعطیل شد ولی من موندم واسه تمیزکاری
واقعا خوابم میومد ولی مطمئنا اگه میخوابیدم رئیس کلمو میکند
داشتم کف رو طی میکشیدم که رئیس اومد کنارم
رییس : سلام جونگکوک
- سلام " تعظیم "
رییس : خب دیگه واسه امروز بسه میتونی بری ، اینم دستمزدت
- ممنونم ، شب بخیر
آییییش بالاخره تموم شد
رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم بیرون و به جیمین زنگ زدم
+ الو ؟
- الو و زهرمار ، واسه چی تو مرخصی گرفتی
+ خب کار داشتم
- این مرتیکه عوضی کل کارا رو ریخته بود رو سر من
+ اوه ببخشید ، بیام دنبالت ؟
- زنگ زدم همینو بگم ، بیا دنبالم خیلی خستم
+ اوکی
قطع کردم و منتظر شدم
چند دقیقه بعد جیمین با ماشینش اومد و بوق زد
رفتم نشستم
- سلام هیونگ
+ سلام خرگوش خسته من
-😐😂
+ خیلی خب قیافه نگیر
راه افتاد
سرمو گداشتم رو شیشه و بیرونو نگاه کردم
پلکام رو روی هم گذاشتم ولی حواسم بود خوابم نبره چون از خوابیدن تو ماشین متنفر بودم
یکم بعد چشامو باز کردم
توی یه جاده خیلی ترسناک بودیم
- جیمین کجاییم ؟ اینجا چرا انقدر ترسناکه ؟
+ چون شبه
یهو یه فرد شنل پوش پرید جلوی ماشین
جیمین یهو سریع ترمز کرد
- یا خداااا
+ این دیگه کیه ؟
فرد شنل پوش دستاش رو گذاشت روی کاپوت ماشین
- این چشه ؟
+ نمیدونم ، شاید یه چیز میخواد
با دستش اشاره کرد که جیمین بیاد پیشش
+ یا استخدوس میگه برم پیشش
از ماشین پیاده شد و رفت رو به روش ایستاد
اولش یکم به هم نگاه کردن
اما بعد اتفاقی افتاد که نتونستم باورش کنم !
فرد در یک صدم ثانیه خنجری از زیر شنلش در آورد و توی قلب جیمین فرو کرد !
- جیمیننننننننن
سعی کردم درو باز کنم ولی نمیدونم چرا باز نمیشد
فرد سریعا فرار کرد و جیمینو همونجا تنها گذاشت
به هر زحمتی بود درو وا کردم و بدو بدو رفتم پیش جیمین و بغلش کردم
- جیمیناااا جیمیناااا هیونگ خوشگلممم توروخدااا زنده بمووون منو تنها نزاررر
یهو از یه سمتی حس کردم صدای فردی میاد
جونگکوک بیدار شو نترس چیزی نیست
.
.
.
.
بچه ها ویسگون نمیزاره کامل بزارم ادامش پست بعدی
( یه توضیح کوچیک : جیمین و کوک بهترین دوستای هم بودن و با هم زندگی و کار میکردن و محل کارشون یه کافه دنج و باکلاس بود . روزی روزگاری این دوتا تصمیم میگیرن برن گوانگجو و چند روزی بمونن و جیمین جان به دلایلی مرخصی گرفته ولی کوک هنور تو کافه ست )
کوک ویو :
امروز قرار بود بار و بندیل سفرو جمع کنیم و بریم گوانگجو
ولی دقیقا امروز رییس گیر داده بود به من و نمیذاشت برم خونه و کلی کار ریخته بود رو سرم فقط چون جیمین نبود😐
آخه مرتیکه مگه مریضی ؟
الهی درد بگیری جیمین چرا مرخصی گرفتی الاغ😐
بالاخره کافه تعطیل شد ولی من موندم واسه تمیزکاری
واقعا خوابم میومد ولی مطمئنا اگه میخوابیدم رئیس کلمو میکند
داشتم کف رو طی میکشیدم که رئیس اومد کنارم
رییس : سلام جونگکوک
- سلام " تعظیم "
رییس : خب دیگه واسه امروز بسه میتونی بری ، اینم دستمزدت
- ممنونم ، شب بخیر
آییییش بالاخره تموم شد
رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم بیرون و به جیمین زنگ زدم
+ الو ؟
- الو و زهرمار ، واسه چی تو مرخصی گرفتی
+ خب کار داشتم
- این مرتیکه عوضی کل کارا رو ریخته بود رو سر من
+ اوه ببخشید ، بیام دنبالت ؟
- زنگ زدم همینو بگم ، بیا دنبالم خیلی خستم
+ اوکی
قطع کردم و منتظر شدم
چند دقیقه بعد جیمین با ماشینش اومد و بوق زد
رفتم نشستم
- سلام هیونگ
+ سلام خرگوش خسته من
-😐😂
+ خیلی خب قیافه نگیر
راه افتاد
سرمو گداشتم رو شیشه و بیرونو نگاه کردم
پلکام رو روی هم گذاشتم ولی حواسم بود خوابم نبره چون از خوابیدن تو ماشین متنفر بودم
یکم بعد چشامو باز کردم
توی یه جاده خیلی ترسناک بودیم
- جیمین کجاییم ؟ اینجا چرا انقدر ترسناکه ؟
+ چون شبه
یهو یه فرد شنل پوش پرید جلوی ماشین
جیمین یهو سریع ترمز کرد
- یا خداااا
+ این دیگه کیه ؟
فرد شنل پوش دستاش رو گذاشت روی کاپوت ماشین
- این چشه ؟
+ نمیدونم ، شاید یه چیز میخواد
با دستش اشاره کرد که جیمین بیاد پیشش
+ یا استخدوس میگه برم پیشش
از ماشین پیاده شد و رفت رو به روش ایستاد
اولش یکم به هم نگاه کردن
اما بعد اتفاقی افتاد که نتونستم باورش کنم !
فرد در یک صدم ثانیه خنجری از زیر شنلش در آورد و توی قلب جیمین فرو کرد !
- جیمیننننننننن
سعی کردم درو باز کنم ولی نمیدونم چرا باز نمیشد
فرد سریعا فرار کرد و جیمینو همونجا تنها گذاشت
به هر زحمتی بود درو وا کردم و بدو بدو رفتم پیش جیمین و بغلش کردم
- جیمیناااا جیمیناااا هیونگ خوشگلممم توروخدااا زنده بمووون منو تنها نزاررر
یهو از یه سمتی حس کردم صدای فردی میاد
جونگکوک بیدار شو نترس چیزی نیست
.
.
.
.
بچه ها ویسگون نمیزاره کامل بزارم ادامش پست بعدی
۱۹.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.