گربه کوچولو
PART6
لینا: منم چشام گرم شده بود که یهو کوکی بیدار شد تو اون لحظه نمیتونستم تکون بخورم یا گربه شم پس تصمیم گرفتم کاری نکنم و اون بفهمه من انسانم هستم
ویو کوک:
خواب بودم که یهو وجود کسی رو تو بغلم حس کردم
چشام رو باز کردم دیدم یه دختر کیوت تو بغلمه بهش خیره شدم بعد از چند مین بلند شدم اون رو از پیشم کنار دادم
(اتمام ویو کوک)
کوک: تو کی هستی؟
لینا: من لینا هستم همون گربه ات
کوک : باور نمیکنم،اصلا مگه گربه ها انسان میشن؟
لینا: تو دنیای ما اره
کوک : منظورت از دنیای ما چیه؟
لینا:اگه بهم اجازه بدی توضیح میدم
کوک :باشه برام توضیح بده
لینا: ما یه دنیای جادویی داریم که اونجا گربه هایی هستن که هم میتونن انسان باشن و هم گربه منم از اونام
کوک: چجوری میتونم بهت اعتماد کنم
نظرت چیه که همین الان گربه بشی؟
لینا: خوبه
ادمین: لینا جلوی چشمای کوک گربه میشه و پشمای کوک میریزه ، بعدش دوباره لینا شکل انسانیش رو برگردوند
لینا: حالا بهم اعتماد داری ؟
کوک :فک کنم
لینا :هنوز هم میتونم باهات زندگی زارا
کوک:اره
لینا : مرسیییی
کوک : فک کنم عاشق لینا شدم (تو ذهنش)
ادمین گُلتون: کوکی همینجوری داشت فکر میکرد که لینا گفت
لینا: به چی فکر می کنی؟
کوکی: امم ه.هیچییی(هُل شد)
ادمین: کوکی میخواست بره از اتاق بیرون که یهو....
اتمام این پارت
شرط
۲۰ لایک
۴ فالور
دیروز به انگشتم فشار وارد شد و انگشت پام هم شکست هم در رفت چون دیشب بیمارستان بودم نتونستم پارت بزارم
ولی اخر هفته ها کلی پارت میزارم پس حمایت کنید 🖤🤍
لینا: منم چشام گرم شده بود که یهو کوکی بیدار شد تو اون لحظه نمیتونستم تکون بخورم یا گربه شم پس تصمیم گرفتم کاری نکنم و اون بفهمه من انسانم هستم
ویو کوک:
خواب بودم که یهو وجود کسی رو تو بغلم حس کردم
چشام رو باز کردم دیدم یه دختر کیوت تو بغلمه بهش خیره شدم بعد از چند مین بلند شدم اون رو از پیشم کنار دادم
(اتمام ویو کوک)
کوک: تو کی هستی؟
لینا: من لینا هستم همون گربه ات
کوک : باور نمیکنم،اصلا مگه گربه ها انسان میشن؟
لینا: تو دنیای ما اره
کوک : منظورت از دنیای ما چیه؟
لینا:اگه بهم اجازه بدی توضیح میدم
کوک :باشه برام توضیح بده
لینا: ما یه دنیای جادویی داریم که اونجا گربه هایی هستن که هم میتونن انسان باشن و هم گربه منم از اونام
کوک: چجوری میتونم بهت اعتماد کنم
نظرت چیه که همین الان گربه بشی؟
لینا: خوبه
ادمین: لینا جلوی چشمای کوک گربه میشه و پشمای کوک میریزه ، بعدش دوباره لینا شکل انسانیش رو برگردوند
لینا: حالا بهم اعتماد داری ؟
کوک :فک کنم
لینا :هنوز هم میتونم باهات زندگی زارا
کوک:اره
لینا : مرسیییی
کوک : فک کنم عاشق لینا شدم (تو ذهنش)
ادمین گُلتون: کوکی همینجوری داشت فکر میکرد که لینا گفت
لینا: به چی فکر می کنی؟
کوکی: امم ه.هیچییی(هُل شد)
ادمین: کوکی میخواست بره از اتاق بیرون که یهو....
اتمام این پارت
شرط
۲۰ لایک
۴ فالور
دیروز به انگشتم فشار وارد شد و انگشت پام هم شکست هم در رفت چون دیشب بیمارستان بودم نتونستم پارت بزارم
ولی اخر هفته ها کلی پارت میزارم پس حمایت کنید 🖤🤍
۷.۱k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.