مولينا خیلی ممنون برای امروز من واقعاً مدیون شما هستم
مولينا خیلی ممنون برای امروز من واقعاً مدیون شما هستم
سعی میکردم هر چه زودتر بیایم اما... کاری پیش آمد. کیت به آرامی دست او را گرفت و آن را بین دستانش گرفت تا قدردانی خود را نشان دهد. مولینا بی تفاوت به او نگاه کرد. قطره های عرق از گونه مولینا آمد پایین کیت قطره ها را گذشت کنار .... مولینا کمی هوشیار بود گرمای نفس هایشان همدیگر را لمس می کرد چشمان آنها به هم رسید و هر دوی آنها در درون احساسات شدیدی را احساس کردند ماهیچه هایشان سفت شد، وقتی انگشتان کیث به سمت آن............ ادامهکیت به سمت چتریهای او رفتند و آنها را از چشمانش دور کرد قلب مولینا به تپش افتاد لبهای مولینا خشک شد. با زبانش یک دور سریع روی لب هایش زد تا آنها را مرطوب کند. یک عاشقانه ناگهانی و گرم سعی کرد بین آنها رخ دهد.
سر و صدای باز کردن قفل حمام آنها را شکست..... دست های کیت شروع به پایین آمدن کرد مولینا قلبش از جا در آمد جوری که خود را ...... کرد
سعی میکردم هر چه زودتر بیایم اما... کاری پیش آمد. کیت به آرامی دست او را گرفت و آن را بین دستانش گرفت تا قدردانی خود را نشان دهد. مولینا بی تفاوت به او نگاه کرد. قطره های عرق از گونه مولینا آمد پایین کیت قطره ها را گذشت کنار .... مولینا کمی هوشیار بود گرمای نفس هایشان همدیگر را لمس می کرد چشمان آنها به هم رسید و هر دوی آنها در درون احساسات شدیدی را احساس کردند ماهیچه هایشان سفت شد، وقتی انگشتان کیث به سمت آن............ ادامهکیت به سمت چتریهای او رفتند و آنها را از چشمانش دور کرد قلب مولینا به تپش افتاد لبهای مولینا خشک شد. با زبانش یک دور سریع روی لب هایش زد تا آنها را مرطوب کند. یک عاشقانه ناگهانی و گرم سعی کرد بین آنها رخ دهد.
سر و صدای باز کردن قفل حمام آنها را شکست..... دست های کیت شروع به پایین آمدن کرد مولینا قلبش از جا در آمد جوری که خود را ...... کرد
۳۴۲
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.