پارت ۱۰فصل دوم
پارت ۱۰فصل دوم
بورام: باشه بابا فقط بزار باهم بمونیم
کوک: باشه
بوارام: مرسی بابایی
لوکا: ممنون دایی
کوک: خب دیگه برید بخوابید
همه رفتن خوابیدن
پرش به فردا داخل شرکت
کوک به تهسونگ گفت که به بکهیون بگه بیاد اتاقش
تق تق(صدای دره )
کوک: بله؟
بکهیون: سلام پدر گرامی و محترم من کاری داشتید با شازدتون؟
کوک: آره دلقک بی مزه بیا
بکهیون: بله (نشست )
کوک: اون یارو بود که میخواد بامن در بیوفته
بکهیون: که بعدش ور میوفته🤣(این باید پسر جین میشد🤣)
کوک: بکهیون الان اصلا موقع شوخی های بی مزت نیست قضیه جدیه
بکهیون: خب بگو کیه
کوک: بهت میگم اما هیشکی جز منو تو تهسونگ و عمه نباید این مسئله رو بدونه مخصوصا مامانت
بکهیون: اوکی باشه قول میدم
کوک: طرف....(اسم یارو رو میگه)
بکهیون: چیییی اون مردک بزمچه خلوچل آخه چرا برای چی؟؟؟
کوک: بکهیون من تو این مورد به کمکت احتیاج دارم اما لطفا قول بده توی این ماموریت حواست به خودت هست
بکهیون: باشه هرکاری که باشه هرچی که بخوای من پشتتم بابا
کوک: پسر گل خودمی (لبخند)
بکهیون: ( لبخند )
کوک و بکهیون بیرون از شرکت کار داشتن و بعد اون کارا باهم رفتن یه کافه باحال تا یکم استراحت کنن داشتن راجب سر نگون کردن اون یارو دشمن کوک حرف میزدن که.....
پرش به محل کار ات
ویو ات
داشتم طراحی های لباسای کارمندارو چک میکردم که دیدم منشیم اومد داخل اتاقم
منشی: خانم جئون؟
ات: جانم چیزی شده؟
منشی: خانم یه خانمی اومدن میگن با شما کار دارن
ات: خدایا یعنی کیه بگو بیاد تو
منشی رفت و یهو ات با دیدن طرف خوشکش زد
لارا: دختر مامان دلم برات تنگ شده بود نمیای بغلم
ات: مامان(پرید بغلش)
لارا: دختر قشنگم هیچ تغییری نکردی
ات: توهم هر دفعه انگار جوون تر میشی
لارا: دختر قشنگم
ات: چیشد یه دفعه اومدی کره؟
لارا: تصمیم گرفتم دوباره ساکن اینجا شم و اینکه جانگ یه ۲ ماه دیگه آزاد میشه میخوام تو این موقعیت کنارت باشم
ات: پووففف اون مرتیکه ... خدایا به هر حال خوشحالم که اومدی
لارا: مرسی دخترم نوه هام چطورن اخرین بار وقتی بورام ۲ماهش بود دیدمش
ات: اونا هم خوبن امشب بیا پیش ما ببینشون
لارا:...
خب بچه ها پارت بعد یه نقش جدید به فیک میاد حالا میفهیمید کیه الان اون پارتم مینویسم یکم دستام استراحت کنه براتون میزارم
بورام: باشه بابا فقط بزار باهم بمونیم
کوک: باشه
بوارام: مرسی بابایی
لوکا: ممنون دایی
کوک: خب دیگه برید بخوابید
همه رفتن خوابیدن
پرش به فردا داخل شرکت
کوک به تهسونگ گفت که به بکهیون بگه بیاد اتاقش
تق تق(صدای دره )
کوک: بله؟
بکهیون: سلام پدر گرامی و محترم من کاری داشتید با شازدتون؟
کوک: آره دلقک بی مزه بیا
بکهیون: بله (نشست )
کوک: اون یارو بود که میخواد بامن در بیوفته
بکهیون: که بعدش ور میوفته🤣(این باید پسر جین میشد🤣)
کوک: بکهیون الان اصلا موقع شوخی های بی مزت نیست قضیه جدیه
بکهیون: خب بگو کیه
کوک: بهت میگم اما هیشکی جز منو تو تهسونگ و عمه نباید این مسئله رو بدونه مخصوصا مامانت
بکهیون: اوکی باشه قول میدم
کوک: طرف....(اسم یارو رو میگه)
بکهیون: چیییی اون مردک بزمچه خلوچل آخه چرا برای چی؟؟؟
کوک: بکهیون من تو این مورد به کمکت احتیاج دارم اما لطفا قول بده توی این ماموریت حواست به خودت هست
بکهیون: باشه هرکاری که باشه هرچی که بخوای من پشتتم بابا
کوک: پسر گل خودمی (لبخند)
بکهیون: ( لبخند )
کوک و بکهیون بیرون از شرکت کار داشتن و بعد اون کارا باهم رفتن یه کافه باحال تا یکم استراحت کنن داشتن راجب سر نگون کردن اون یارو دشمن کوک حرف میزدن که.....
پرش به محل کار ات
ویو ات
داشتم طراحی های لباسای کارمندارو چک میکردم که دیدم منشیم اومد داخل اتاقم
منشی: خانم جئون؟
ات: جانم چیزی شده؟
منشی: خانم یه خانمی اومدن میگن با شما کار دارن
ات: خدایا یعنی کیه بگو بیاد تو
منشی رفت و یهو ات با دیدن طرف خوشکش زد
لارا: دختر مامان دلم برات تنگ شده بود نمیای بغلم
ات: مامان(پرید بغلش)
لارا: دختر قشنگم هیچ تغییری نکردی
ات: توهم هر دفعه انگار جوون تر میشی
لارا: دختر قشنگم
ات: چیشد یه دفعه اومدی کره؟
لارا: تصمیم گرفتم دوباره ساکن اینجا شم و اینکه جانگ یه ۲ ماه دیگه آزاد میشه میخوام تو این موقعیت کنارت باشم
ات: پووففف اون مرتیکه ... خدایا به هر حال خوشحالم که اومدی
لارا: مرسی دخترم نوه هام چطورن اخرین بار وقتی بورام ۲ماهش بود دیدمش
ات: اونا هم خوبن امشب بیا پیش ما ببینشون
لارا:...
خب بچه ها پارت بعد یه نقش جدید به فیک میاد حالا میفهیمید کیه الان اون پارتم مینویسم یکم دستام استراحت کنه براتون میزارم
۶.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.