پارت ۸
#ایدا
با رهام و امیر خدافظی کردیم و رفتیم سوار ماشینم شدیم
خیلی خوشحال بودم
اهنگ ایرانی اصلو پلی کردم
داشتم بلند میخوندم و داد میزدم امیر عاشقتم
سوگند زیر چشمی نگام کرد
گفت : چی شده کبکت خروس میخونه
وای سوگند شماره امیرو گرفتم ازش ایول به خودم 💪
سوگند خندید و گفت
منم شماره رهامو گرفتم
جان من راست میگی
سوگند : به جون رهام که عشقمع
وای یه بندری بزار برقصیم
سوگند : باش
سوگند اهنگ بندری گزاشت و رقصیدیم و مسخره بازی در اوردیم
رسییدیم خونه
بدو رفتم تو اتاقم شماره امیر به اسم عشقولیم سیو کردم
دو دل بودم که بهش اس بدم یا نه
اس دادم بهش انلاین بود
سلام من ایدا هستم همون دختر عکاس
جواب داد : اهان
خوبین سلامتین
امیر : خداروشکر
امیر : ایدا خانوم من و رهام و چنتا بچه های گروه میخوایم بریم شمال شما و سوگند خانوم میاین
اره چی بهتر از این منم دلم یه سفر میخواست
امیر : باشه پس ساعت و روز رو بعدا بهتون میگم
اها ممنون
رفتم پیش سوگند
سوگند یه خبر توپ دارم برات
سوگند : باز چی شده
قراره با امیر اینا بریم شمال
سوگند : جدی رهامم هست
اره عشقت هست
باید الان بریم خودمو نو اماده کنیم
سوگند باشه بریم
رفتم یه چمدون واسه خودم بر داشتم و لباسمو ریختم توش
چنتا هودی چنتا مانتو اسپرت با کفش و شلوار
لباس خوابم و گردنبندی که عکس امیر بود رو برداشتم
رفتم یه نگاهی به سوگند انداختم
اونم چمدونشو بسته بود و نشسته بود رو تخت
میگم به رهام اس ندادی
سوگند : نه هنوز دو دلم
اس بده بهش من که دادم
سوگند : باشه
رفتم تو اتاقم و به امیر فکر میکردم که خوابم برد
اینم پارت ۸ 😥
با رهام و امیر خدافظی کردیم و رفتیم سوار ماشینم شدیم
خیلی خوشحال بودم
اهنگ ایرانی اصلو پلی کردم
داشتم بلند میخوندم و داد میزدم امیر عاشقتم
سوگند زیر چشمی نگام کرد
گفت : چی شده کبکت خروس میخونه
وای سوگند شماره امیرو گرفتم ازش ایول به خودم 💪
سوگند خندید و گفت
منم شماره رهامو گرفتم
جان من راست میگی
سوگند : به جون رهام که عشقمع
وای یه بندری بزار برقصیم
سوگند : باش
سوگند اهنگ بندری گزاشت و رقصیدیم و مسخره بازی در اوردیم
رسییدیم خونه
بدو رفتم تو اتاقم شماره امیر به اسم عشقولیم سیو کردم
دو دل بودم که بهش اس بدم یا نه
اس دادم بهش انلاین بود
سلام من ایدا هستم همون دختر عکاس
جواب داد : اهان
خوبین سلامتین
امیر : خداروشکر
امیر : ایدا خانوم من و رهام و چنتا بچه های گروه میخوایم بریم شمال شما و سوگند خانوم میاین
اره چی بهتر از این منم دلم یه سفر میخواست
امیر : باشه پس ساعت و روز رو بعدا بهتون میگم
اها ممنون
رفتم پیش سوگند
سوگند یه خبر توپ دارم برات
سوگند : باز چی شده
قراره با امیر اینا بریم شمال
سوگند : جدی رهامم هست
اره عشقت هست
باید الان بریم خودمو نو اماده کنیم
سوگند باشه بریم
رفتم یه چمدون واسه خودم بر داشتم و لباسمو ریختم توش
چنتا هودی چنتا مانتو اسپرت با کفش و شلوار
لباس خوابم و گردنبندی که عکس امیر بود رو برداشتم
رفتم یه نگاهی به سوگند انداختم
اونم چمدونشو بسته بود و نشسته بود رو تخت
میگم به رهام اس ندادی
سوگند : نه هنوز دو دلم
اس بده بهش من که دادم
سوگند : باشه
رفتم تو اتاقم و به امیر فکر میکردم که خوابم برد
اینم پارت ۸ 😥
۲۲.۸k
۱۸ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.