p22

زیا:اخه ..اخه کمی چیز باش اممم کوک:بیا بیا انجامش بدیم ها بیا زیا:بچه ای کوک چه را باید کوک براید استایل بغلش میکنه و میزاره رو تخت کوک: هق هق از زبان زیا:خیلی کیوتتتتت بوددددددد روم خیمه زده بود ولی داشت گریه‌میکرد هیچی نمیتونست بکنه یعنی اینقدر دوسم داره..واییییی بوسش کردم بعد کمی همراهیم کرد یواش یواش ..اهم(به ما ربطی نداره😁😁) صبح بیدار شدم دیدم خوابه اوخییی خرگوش کوچولوم از زبان کوک:من خیلی دوسش دارم واقعا خیلی من نمیخوام مثل مامانم از دستش بدم ..من عاشقشم ..صبح بیدارشدم دیدم داره بهم نگاه میکنه زیا:سلااااامممم کوک:سلام زیا:بیا بریم پایین کوک:باشه فقط زیا:هوم کوک:امروز باید بریم برا دانشگاهت زیا:ایوااا یادم نبود کوک:بدو بریم صبحونه از اونجا بریم خرید و ثبت نام و زیا:باشه باشه بیا بریم ..میرن پایین بعد صبجانه میرن دانشگاه ثبت میکنن بعد میرن بیرون تا بگردن از زبان زیا:تو پارک داشتیم راه میرفتیم که یه پیشی دیدم خیلی کیوتتتت بود رفتم تو بغلم گرفتمش کوک کوک:ها زیا:ببریمش خونه؟ کوک:منتظری اره بگم؟اسبم میخوای؟ زیا:مسخرم نکن...لطفاااا کوک:نچ نچ زیا:لطفااااااا ببیین هرچی بگی میکنم کوک:هرچی بگم ؟ زیا:اره کوک:باشه بردار بریم زیا:رفتیم خونه داشتم با پیشی بازی میکردم که کوک اومد حیاط کوک:خیلی دوسش داری؟ زیا:بیش از حد کوک:منم دوست داری؟ از زبان زیا:با تعجب سرمو برگردوندم سمتش زیا:چرا دوست نداشته باشم؟ کوک:پس دوسم داری (با نیشخند) زیا:نیشت رو ببند کوک:باشه(دوباره نیش باز) زیا:خدااا
تا پارت بعدی بای بای دوستون دارم 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰😍💜💜💜💜💜💜
شرطا:
لایک:۳۲
کامنت:۲۶