رو به روم نِشَسته بود
رو به روم نِشَسته بود
دستاشو زده بود زیرِ چونه شو خیره شُده بود به چِشمام
لبخند رو لبِش بود
لبخندِ من تو صورتَم جا نِمیشُد
حرفامو از تو چِشام میخوند
دستمو که میگرفت
عِشق یه راست میریخت تو قلبَم!
دستاشو زده بود زیرِ چونه شو خیره شُده بود به چِشمام
لبخند رو لبِش بود
لبخندِ من تو صورتَم جا نِمیشُد
حرفامو از تو چِشام میخوند
دستمو که میگرفت
عِشق یه راست میریخت تو قلبَم!
۱۵۵
۰۶ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.