عشق در نگاه اول part7
سرم رو آوردم بالا و...
با مردی زیبا و جذاب روبهرو شدم.ولی به پای ته نمیرسید( مرض😑فرق نزار بین پسرام عهههه بیشعور)
معذرت خواهی کردم و خواستم برم که دستمو و گرفت و گفت
؟: کجا با این عجله؟ از من اجازه گرفتی که داری میری؟
ا/ت: تو کی هستی که اجازه من دست تو باشه؟
؟ : قاتل والدین تو و ته
ا/ت: چی؟؟؟تو کی هستی؟ ولی ... هق ...ولی ...اونا تو تصادف مردن؟
با داد و گریه شدید:
ا/ت: چطووورییی تونسستییی آدممم بکشییی عوضی آشغااال؟ چطوری؟؟
یهو از تو جیب کتش یه اسلحه در آورد و سمتم گرفت
؟ : میخوای امتحان کنی؟؟( پوزخند)
ویو ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم
اون یارو کیه آخه؟
که با حس ویبره گوشیم توی جیبم یه فکری به سرم زد:
باید اول سوال پیچش کنم و تا میتونم ازش اطلاعات بگیرم بعد در میرم و یه گوشه کناری به پلیس ... نه وایسا به ته زنگ میزنم تا کمکم کنه
شروع کردم
ا/ت: تو واقعا قاتل اونایی؟ دقیقا چی شد چرا این کارو کردی؟ حداقل بزار قبل از مرگم بدونم خانوادم چطوری مردن ( و پشت سرم ضبط صدای گوشیم رو روشن کردم طوری که نفهمه)
شرع کرد به حرف زدن:
والدین تو و والدین ته رو با چند نفر دیگه اشتباه گرفتم و وقتی که هر دو خانواده توی جاده بودن با اسلحه بهشون شلیک کردم که باعث تصادف اون دو ماشین شد و شما فکر کردین تصادف باعث مرگ بود
ولی ... ولی ... تو میدونستی ... میدونستی که یکی اونا رو کشته و مرگ عادی نبوده جای گلوله ها رو دیده بودی و من سالها دنبال تو بودم تا بکشمت (خنده شَیطانی😈)
ا/ت: تو یه دیونه ای
؟: من دیوونه نیستم اسم دارم جئون ...جونگ...کوک.
(شمرده شمرده میگه)
این آخرین اسمیه که توی زندگیت میشنوی.
ا/ت ویو
اسلحه رو سمتم نشونه گرفته بود
گلدون بغلم رو برداشتم و به سمت اون یارو وایسا اسمش چی بود ؟ آها جونگ کوک پرت کردم که خورد تو سرش و گیج شد منم از این فرصت استفاده کردم و تا به خودش بیاد توی حیاط عمارت بین گل ها و بوته ها قایم شدم و به ته زنگ زدم.
مکالمه ته و ا/ت
ا/ت: تهیونگاااا (بابغض)
ته : چی شده؟؟ میدونی چقد نگرانت شدم دختر ؟؟
اصلا کجایی تو دختر هااااا؟؟؟ ( یکم داد)
ا/ت : تهیونگ...هق...جونگ کوک ... هق ...قاتل پدرو مادرمونه...هق ..(و همه چیز رو توضیح میده)
ته: چی داری میگی؟ یعنی پدر و مادرم کشته شدن؟ ولی
... ولی اونا توی تصادف... یعنی چیییی (با داد)
چی میگی اصلا میفهمی چی داری بلغور میکنی جونگ کوک کیه دیگه آخهههه هااااا؟؟؟(داد خیلی باشدت)
بعد یکم سکوت تازه فهمید که خیلی با حرفاش تو رو ناراحت و ترسونده
ته: من معذرت میخوام من نباید سرت داد میزدم فقط بگو کجایی میام دنبالت باشه؟ میریم خونه چیزی نیست.
ا/ت : من توی عمارت جئون جونگ کوکم و دارن دنبالم میگردن و اگه پیدام کنن میکشنم به پلیس چیزی نگو فقط بیا به لوکیشنی که برات میفرستم
لطفا نجاتم بده...لطفا ...تهیونگ
ته: میام دنبالت چیزی نیست نگران هیچی نباش باشه؟ همه چیز درست میشه.
پایان مکالمه....
.
....
خومارییهیهیهی
لایک ؟
کامنت؟
فالو؟
مرسی بابت حمایت هاتون🙂🙃
با مردی زیبا و جذاب روبهرو شدم.ولی به پای ته نمیرسید( مرض😑فرق نزار بین پسرام عهههه بیشعور)
معذرت خواهی کردم و خواستم برم که دستمو و گرفت و گفت
؟: کجا با این عجله؟ از من اجازه گرفتی که داری میری؟
ا/ت: تو کی هستی که اجازه من دست تو باشه؟
؟ : قاتل والدین تو و ته
ا/ت: چی؟؟؟تو کی هستی؟ ولی ... هق ...ولی ...اونا تو تصادف مردن؟
با داد و گریه شدید:
ا/ت: چطووورییی تونسستییی آدممم بکشییی عوضی آشغااال؟ چطوری؟؟
یهو از تو جیب کتش یه اسلحه در آورد و سمتم گرفت
؟ : میخوای امتحان کنی؟؟( پوزخند)
ویو ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم
اون یارو کیه آخه؟
که با حس ویبره گوشیم توی جیبم یه فکری به سرم زد:
باید اول سوال پیچش کنم و تا میتونم ازش اطلاعات بگیرم بعد در میرم و یه گوشه کناری به پلیس ... نه وایسا به ته زنگ میزنم تا کمکم کنه
شروع کردم
ا/ت: تو واقعا قاتل اونایی؟ دقیقا چی شد چرا این کارو کردی؟ حداقل بزار قبل از مرگم بدونم خانوادم چطوری مردن ( و پشت سرم ضبط صدای گوشیم رو روشن کردم طوری که نفهمه)
شرع کرد به حرف زدن:
والدین تو و والدین ته رو با چند نفر دیگه اشتباه گرفتم و وقتی که هر دو خانواده توی جاده بودن با اسلحه بهشون شلیک کردم که باعث تصادف اون دو ماشین شد و شما فکر کردین تصادف باعث مرگ بود
ولی ... ولی ... تو میدونستی ... میدونستی که یکی اونا رو کشته و مرگ عادی نبوده جای گلوله ها رو دیده بودی و من سالها دنبال تو بودم تا بکشمت (خنده شَیطانی😈)
ا/ت: تو یه دیونه ای
؟: من دیوونه نیستم اسم دارم جئون ...جونگ...کوک.
(شمرده شمرده میگه)
این آخرین اسمیه که توی زندگیت میشنوی.
ا/ت ویو
اسلحه رو سمتم نشونه گرفته بود
گلدون بغلم رو برداشتم و به سمت اون یارو وایسا اسمش چی بود ؟ آها جونگ کوک پرت کردم که خورد تو سرش و گیج شد منم از این فرصت استفاده کردم و تا به خودش بیاد توی حیاط عمارت بین گل ها و بوته ها قایم شدم و به ته زنگ زدم.
مکالمه ته و ا/ت
ا/ت: تهیونگاااا (بابغض)
ته : چی شده؟؟ میدونی چقد نگرانت شدم دختر ؟؟
اصلا کجایی تو دختر هااااا؟؟؟ ( یکم داد)
ا/ت : تهیونگ...هق...جونگ کوک ... هق ...قاتل پدرو مادرمونه...هق ..(و همه چیز رو توضیح میده)
ته: چی داری میگی؟ یعنی پدر و مادرم کشته شدن؟ ولی
... ولی اونا توی تصادف... یعنی چیییی (با داد)
چی میگی اصلا میفهمی چی داری بلغور میکنی جونگ کوک کیه دیگه آخهههه هااااا؟؟؟(داد خیلی باشدت)
بعد یکم سکوت تازه فهمید که خیلی با حرفاش تو رو ناراحت و ترسونده
ته: من معذرت میخوام من نباید سرت داد میزدم فقط بگو کجایی میام دنبالت باشه؟ میریم خونه چیزی نیست.
ا/ت : من توی عمارت جئون جونگ کوکم و دارن دنبالم میگردن و اگه پیدام کنن میکشنم به پلیس چیزی نگو فقط بیا به لوکیشنی که برات میفرستم
لطفا نجاتم بده...لطفا ...تهیونگ
ته: میام دنبالت چیزی نیست نگران هیچی نباش باشه؟ همه چیز درست میشه.
پایان مکالمه....
.
....
خومارییهیهیهی
لایک ؟
کامنت؟
فالو؟
مرسی بابت حمایت هاتون🙂🙃
۴.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.