《کی عاشقت شدم》💜
پارت هفدهم
که سوهو اومد
سوهو: چی کار میکنید بیایین دیگه
ا.ت: داشتیم حرف میزدیم میایم الان
سوهو: زود
ا.ت: باشه برو
خیلی خوب اوکیه دیگه
ته و کوک : اوک
ویو ا.ت رفتیم تو کافه و نشستیم
ا.ت: خوب دیگه چخبر
ته یه خنده ریز کرد سرشو گرفت پایین که ما نبینیم دستم روی پام بود ک یه چیزی رو روش حس کردم سرمو ک آوردم پایین دیدم ته دستشو گذاشته رو دستم از خجالت سرخ شدم که دوباره خندش گرفت زیر لب گفتم زهر مار
ته: چیزی گفتین خانم کیم
ا.ت:کی من نه هیچی نگفتم
دارا: آها راستی بچه ها امشب یه پارتی هست که پسرا با زوجاشون میرن گفتم شما بخوایین برین
ا.ت: عاااا نمیدونم اگه ته کاری نداشته باشه
ته: ن اوکیه من کاری ندارم
دارا: پس لوکیشن و برات میفرستم و یه نگاه شیطانی 😈
ا.ت: باوشه راسی دارا ما فردا یه مهمونی داریم گفتم بیای میای دیگ ن
دارا: عا آره میام
ا.ت: سوهو توعم باید بیای چیز ینی توعم بیا
سوهو:باش
ا.ت: آها دارا تو بیا عمارت باهم حاضر بشیم
دارا: باش
ته: سوهو توعم بیا عمارت باهم حاضر شیم سه تایی
سوهو باشه
بعد اینکه قهومونو خوردیم و یکم صحبت کردیم بلند شدیم و رفتیم بیرون و با دارا خدافظی کردیم و سوار ماشین شدیم
سوهو: ا.ت این مهمونی برای چیه
ا.ت: بخاطر کار تهیونگه
کوک: بریم کار بعدی شروع کنیم
سوهو تو نشونه ای از برادر ا.ت داری
سوهو: عاااا عمو میگف اون الان یه مافیاعه میگف یه خال وسط پایین لب پایینش داره ( بچه ها اون خاله بالای چونش بده ها) بعد میگفت از بچه گی مادرش یعنی زن عمو تا که بزرگ شه از دور نگاش میکرده
بچه ها ببخشید دیر شد یا کم بود من تو این چند روز حال روحی زیاد خوشایندی نداشتم پارت بعدی و شاید شب گذاشتم💜💙
که سوهو اومد
سوهو: چی کار میکنید بیایین دیگه
ا.ت: داشتیم حرف میزدیم میایم الان
سوهو: زود
ا.ت: باشه برو
خیلی خوب اوکیه دیگه
ته و کوک : اوک
ویو ا.ت رفتیم تو کافه و نشستیم
ا.ت: خوب دیگه چخبر
ته یه خنده ریز کرد سرشو گرفت پایین که ما نبینیم دستم روی پام بود ک یه چیزی رو روش حس کردم سرمو ک آوردم پایین دیدم ته دستشو گذاشته رو دستم از خجالت سرخ شدم که دوباره خندش گرفت زیر لب گفتم زهر مار
ته: چیزی گفتین خانم کیم
ا.ت:کی من نه هیچی نگفتم
دارا: آها راستی بچه ها امشب یه پارتی هست که پسرا با زوجاشون میرن گفتم شما بخوایین برین
ا.ت: عاااا نمیدونم اگه ته کاری نداشته باشه
ته: ن اوکیه من کاری ندارم
دارا: پس لوکیشن و برات میفرستم و یه نگاه شیطانی 😈
ا.ت: باوشه راسی دارا ما فردا یه مهمونی داریم گفتم بیای میای دیگ ن
دارا: عا آره میام
ا.ت: سوهو توعم باید بیای چیز ینی توعم بیا
سوهو:باش
ا.ت: آها دارا تو بیا عمارت باهم حاضر بشیم
دارا: باش
ته: سوهو توعم بیا عمارت باهم حاضر شیم سه تایی
سوهو باشه
بعد اینکه قهومونو خوردیم و یکم صحبت کردیم بلند شدیم و رفتیم بیرون و با دارا خدافظی کردیم و سوار ماشین شدیم
سوهو: ا.ت این مهمونی برای چیه
ا.ت: بخاطر کار تهیونگه
کوک: بریم کار بعدی شروع کنیم
سوهو تو نشونه ای از برادر ا.ت داری
سوهو: عاااا عمو میگف اون الان یه مافیاعه میگف یه خال وسط پایین لب پایینش داره ( بچه ها اون خاله بالای چونش بده ها) بعد میگفت از بچه گی مادرش یعنی زن عمو تا که بزرگ شه از دور نگاش میکرده
بچه ها ببخشید دیر شد یا کم بود من تو این چند روز حال روحی زیاد خوشایندی نداشتم پارت بعدی و شاید شب گذاشتم💜💙
۷.۹k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.