من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید...
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت ... گرچه در حسرت گندم پوسید...
من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود...
و خدا می داند سادگی از ته دل بستگیم پیدا بود...
من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند...
و نه آلوده به افکار پلید...
من به دنبال نگاهی بودم که مرا ازپس دیوانگی ام می فهمید...
آسمان فرصت پرواز بلندیست ...
ولی
قصه اینست چه اندازه کبوتر باشی...
من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید...
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت ... گرچه در حسرت گندم پوسید...
من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود...
و خدا می داند سادگی از ته دل بستگیم پیدا بود...
من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند...
و نه آلوده به افکار پلید...
من به دنبال نگاهی بودم که مرا ازپس دیوانگی ام می فهمید...
آسمان فرصت پرواز بلندیست ...
ولی
قصه اینست چه اندازه کبوتر باشی...
۱.۱k
۲۹ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.