پارت 28
باشه (فلش بک)
هانی حالا باید چیکار کنم در به سمتش رفتم و با سنجاق سرم بازش کردم اومدم بیرون یه پله اونجا بود از اونجا اومدم پایین که دوتا از آدمای جانگ وو دیدن و من رو با خودشون بردن وقتی چشام رو باز کردم توی یه اتاقی بودم پر از وسایل شکنجه بود توی این سه ماه فقط شکنجه ام دادن ولی آخرین بار اینقدر کتکم زدن که رفتم توی کما و امروز بیدار شدم وقتی بیدار شدم کسی دور و برم نبود منم از این فرصت استفاده کردم و فرار کردم ولی یه نفر بهم تیر زد بهش اهمیتی ندادم اولش میخواستم بیام پلیس ولی نمیدونم چرا احساس می کردم باید بیام خونه اون قبلا هم من رو اونجا آورده بودن وقتی اومدم جانگ وو روی تو اسلحه کشیده بود تو چرا نرفتی کنار اگه من نمیومدم تو تو قرار بود....
اون موقع چیزی واسم مهم نبود
یعنی چی مهم نبود اون قرار بود بکشتت
نبود تو برام حتی از مرگ هم بدتره
😶😶😶😶😶😶😶😶😶
💋💋💋💋💋💋💋💋 ممنون که برگشتی
🤭🤭🤭🤭🤭🤭
هانی امروز رو توی بیمارستان باش شب برمیگردم میبرمت خونه
باشه
این دفعه شرط ها بیشتر دیر میزارم شاید شب گذاشتم
40 لایک
60 کامنت
هانی حالا باید چیکار کنم در به سمتش رفتم و با سنجاق سرم بازش کردم اومدم بیرون یه پله اونجا بود از اونجا اومدم پایین که دوتا از آدمای جانگ وو دیدن و من رو با خودشون بردن وقتی چشام رو باز کردم توی یه اتاقی بودم پر از وسایل شکنجه بود توی این سه ماه فقط شکنجه ام دادن ولی آخرین بار اینقدر کتکم زدن که رفتم توی کما و امروز بیدار شدم وقتی بیدار شدم کسی دور و برم نبود منم از این فرصت استفاده کردم و فرار کردم ولی یه نفر بهم تیر زد بهش اهمیتی ندادم اولش میخواستم بیام پلیس ولی نمیدونم چرا احساس می کردم باید بیام خونه اون قبلا هم من رو اونجا آورده بودن وقتی اومدم جانگ وو روی تو اسلحه کشیده بود تو چرا نرفتی کنار اگه من نمیومدم تو تو قرار بود....
اون موقع چیزی واسم مهم نبود
یعنی چی مهم نبود اون قرار بود بکشتت
نبود تو برام حتی از مرگ هم بدتره
😶😶😶😶😶😶😶😶😶
💋💋💋💋💋💋💋💋 ممنون که برگشتی
🤭🤭🤭🤭🤭🤭
هانی امروز رو توی بیمارستان باش شب برمیگردم میبرمت خونه
باشه
این دفعه شرط ها بیشتر دیر میزارم شاید شب گذاشتم
40 لایک
60 کامنت
۳۲.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.