قدم هاش رو آهستھ کرد
قدمهاش رو آهستھ کرد
و گفت: کاش امروز بارون میومد. توی بارون قدم زدن رو دوست دارم.
گفتم: منم! اما بھ شرطی که یکیمون چتر نداشته باشه. گفت: چرا؟
گفتم: اون وقت مجبوریم بھ هم نزدیکتر باشیم، که خیس نشیم. اصلا این یه قانونه! گاهی واسه در امون بودن از خیلی چیزها،
باید از اینی که هستیم به هم نزدیکتر بشیم. چشمامون، دستامون، قلبامون. لبخندی زد و گفت: کاش الان بارون بیاد.
گفتم: چرا؟! گفت: چون چتر همراهم نیست ...🍂-
و گفت: کاش امروز بارون میومد. توی بارون قدم زدن رو دوست دارم.
گفتم: منم! اما بھ شرطی که یکیمون چتر نداشته باشه. گفت: چرا؟
گفتم: اون وقت مجبوریم بھ هم نزدیکتر باشیم، که خیس نشیم. اصلا این یه قانونه! گاهی واسه در امون بودن از خیلی چیزها،
باید از اینی که هستیم به هم نزدیکتر بشیم. چشمامون، دستامون، قلبامون. لبخندی زد و گفت: کاش الان بارون بیاد.
گفتم: چرا؟! گفت: چون چتر همراهم نیست ...🍂-
۲.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.