آشپز فوق العاده

آشپز فوق العاده
خاطره را یکی از طلاب علوم دینی برای گفت: روزهای اول زندگی_مشترکم بود ظهر، #خسته و #گرمازده آمدم خانه، #همسرم برای #ناهار برای #برنج و #خورشت_قیمه درست کرده بود. جایتان نه خالی! برنجش به جای اینکه دانه دانه باشد، همه یک دانه شده بود! و خورشتش هم #بسیار_شور ، دیدم همسرم خیلی #سرافکنده و #خجالت_زده شده است، یک لحظه خودم را جای او گذاشتم و با خودم گفتم: اگر من جای او بودم، دوست داشتم #شوهرم در این لحظه چه رفتاری با من داشته باشد؟
نتیجه همین شد که بدون نشان دادن ناراحتی، با اشتها و البته با هر #ریاضت ممکن، شروع به خوردن کنم. هم زمان هم #زیرچشمی به #همسرم نگاه میکردم، بنده ی #خدا سرش پایین بود، با #لبخند گفتم «بخور اشکالی نداره! دفعه دیگه یه کم آبشو کم تر می گیری، نمک هم کمتر می ریزی» به لطف آن برخورد، الان همسرم یک آشپز فوق العاده شده است، من آن روز فقط #سکوت کردم و به روی خودم نیاوردم، همین! یک روز #رسول_خدا_ص به #ابوذر فرمود: «می‌خواهی چند کار به تو #بیاموزم که در #ترازوی_اعمال_سنگین است، ولی بارش بر #زبان اندک است؟» ابوذر جواب داد: «بله ای رسول خدا!» #پیامبر_ص فرمود: « #سکوت ، #خوش_خلقی و #ترک_حرف_های_بیهوده ». #ارشاد_القلوب_الی_الصواب ج 1 ص 104 منبع : #مجله_خانه_خوبان ش 93 ص 40 #گنجینه_علوی_ساوجی @srazsaveh