.شراکت عشق. پارت۳
ویو یونگ
صبح از خواب گل گلابم بیدار شدم صبحانه خوردم زنگ زدم به منشی شرکتم و گفتم امروز سرکار نمیام امروزو میخواستم یکم استراحت کنم یه قسمت از سریال مورد علاقم رو گذاشتم و دیدم وقتی تمام شد زنگ زدم به سون هی علامت سون هی : علامت هایون _
:الو وای سلام دختر کجایی حالت خوبه خبری ازت نیس چرااااا؟
_سلام خوبی نفس بکش خفه نشی خواستم بگم بیا امشب بریم بار توروخداا
:باشه خودمم حوصلم سر رفته بود هم دلم برات تنگ شده بود
_پس ساعت ۷ میام دنبالت خدافظ
:باشه خدافظ
ویو هایون
تازه هنوز ساعت ۵عه رفتم یه چیزی خوردم تا گشنم نشه رفتم حمام یه دوش ۲۰دیقه ای گرفتم و دیدم ساعت ۶:۳۰عه سریع رفتم موهامو خشک کردم با اتو مو حالت دادم و یه ارایش ساده و ملایم کردم و لباسام رو پوشیدم(عکسشو میزارم) و سوار ماشینم شدم و رسیدم سمت خونه سون هی بش پیام دادم بیا پایین رسیدم و سریع اومد پایین و بعد از یه عالمه بغل و بوس راه افتادیم
:ولی خدایی خیلی خشگل شدی هواست باشه ندزدنت دختر
_اع سون هی میزنم میکشمتا توهم خیلی خشگل شدی
یه عالمه خندیدم و رسیدیم
رفتیم تو بار خیلی شلوغ بود همه نگاه ما میکردن من یکم خجالت کشیدم ولی سون هی انگار نه انگار رفتیم نشستیم ره یه میز چهار نفره
صبح از خواب گل گلابم بیدار شدم صبحانه خوردم زنگ زدم به منشی شرکتم و گفتم امروز سرکار نمیام امروزو میخواستم یکم استراحت کنم یه قسمت از سریال مورد علاقم رو گذاشتم و دیدم وقتی تمام شد زنگ زدم به سون هی علامت سون هی : علامت هایون _
:الو وای سلام دختر کجایی حالت خوبه خبری ازت نیس چرااااا؟
_سلام خوبی نفس بکش خفه نشی خواستم بگم بیا امشب بریم بار توروخداا
:باشه خودمم حوصلم سر رفته بود هم دلم برات تنگ شده بود
_پس ساعت ۷ میام دنبالت خدافظ
:باشه خدافظ
ویو هایون
تازه هنوز ساعت ۵عه رفتم یه چیزی خوردم تا گشنم نشه رفتم حمام یه دوش ۲۰دیقه ای گرفتم و دیدم ساعت ۶:۳۰عه سریع رفتم موهامو خشک کردم با اتو مو حالت دادم و یه ارایش ساده و ملایم کردم و لباسام رو پوشیدم(عکسشو میزارم) و سوار ماشینم شدم و رسیدم سمت خونه سون هی بش پیام دادم بیا پایین رسیدم و سریع اومد پایین و بعد از یه عالمه بغل و بوس راه افتادیم
:ولی خدایی خیلی خشگل شدی هواست باشه ندزدنت دختر
_اع سون هی میزنم میکشمتا توهم خیلی خشگل شدی
یه عالمه خندیدم و رسیدیم
رفتیم تو بار خیلی شلوغ بود همه نگاه ما میکردن من یکم خجالت کشیدم ولی سون هی انگار نه انگار رفتیم نشستیم ره یه میز چهار نفره
۷۷
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.