پارت3 داستان بعد تصادف ❤️🫂🥀✨️
دوهی گیج شده بود و جواب داد...
جونگکوک رو قبول میکنم
دوهی:ببخشید جیمین ولی بابای بچه من جونگکوکه
جیمین اشک تو چشماش جمع شد
دوهی: ببخشید 😭
جونگکوک: بیا بریم دوهی
جیمین با یه نگاه تلخ نگاه دوهی کرد
جونگکوک: دوهی بیا سوار ماشین شو
دوهی: اشتباه کردم من جیمینو میخوام
دوهی با تمام توانش دويد سمت جیمین و دست جیمین رو گرفت
جونگکوک: چرا عصبی شد و رفت
جیمین: یه لحظه فکر کردم میخوای ولم کنی
دوهی: ببخشید عزیزم
جیمین: عزیزم ذوق کرددددد
دوهی : اره تو عزیز منی بیا بریم
جیمین: دستتو بده به من دوهی میخوام یه قولی بهت بدم که هیچ وقت بهت خیانت نمی کنم
دوهی: قول دادیا
جیمین: قول
جیمین: دوهی میای بریم تو رو به مامانم معرفی کنم
دوهی: نه من لباسام خوب نیست
جیمین: تو همیشه خوشگلی
دوهی: 🥰
نه نمی شه من نمیتونم بعد با بچمون میریم
جیمین: باشه 🤣
رفتن خونه جیمین دیدن همه اعضا اونجا نشستن
دوهی: سلام
اعضا: سلام
تهیونگ اومد به دوهی گل داد
دوهی: اینا برای منه
تهیونگ: اره
قبلا کل اعضا رو دوهی کراش بودن
دوهی روی کاناپه خواب بود همه اعضا فقط جونگکوک نبود با عشق نگاه دوهی میکردن
جیمین دوهی بیا غذا بخوریم
همه اعضا برای دوهی گوشت گذاشتن همزمان
دوهی: وای ممنونم که انقدر بهم اهمیت میدین
شامو خوردن ظرفا رو هم شستن
دوهی داشت بشقاب ها رو می برد بشقاب افتاد شکست دست دوهی زخم شد
یونگی: چرا حواست به خودت نیست
دوهی: ببخشید ناراحت شد رفت سر بالکن خونه
یونگی: ناراحتش کردم
یهو در بالکن بسته شد
دوهی: لطفا کمکم کنید کسی نیست درو باز کنيد
هرچی صدا میزد شیشه ها عایق صدا بود هیچ کس نمی فهمید یهو درد زایمان دوهی شروع شد
کی اومد نجاتش داد؟
جونگکوک رو قبول میکنم
دوهی:ببخشید جیمین ولی بابای بچه من جونگکوکه
جیمین اشک تو چشماش جمع شد
دوهی: ببخشید 😭
جونگکوک: بیا بریم دوهی
جیمین با یه نگاه تلخ نگاه دوهی کرد
جونگکوک: دوهی بیا سوار ماشین شو
دوهی: اشتباه کردم من جیمینو میخوام
دوهی با تمام توانش دويد سمت جیمین و دست جیمین رو گرفت
جونگکوک: چرا عصبی شد و رفت
جیمین: یه لحظه فکر کردم میخوای ولم کنی
دوهی: ببخشید عزیزم
جیمین: عزیزم ذوق کرددددد
دوهی : اره تو عزیز منی بیا بریم
جیمین: دستتو بده به من دوهی میخوام یه قولی بهت بدم که هیچ وقت بهت خیانت نمی کنم
دوهی: قول دادیا
جیمین: قول
جیمین: دوهی میای بریم تو رو به مامانم معرفی کنم
دوهی: نه من لباسام خوب نیست
جیمین: تو همیشه خوشگلی
دوهی: 🥰
نه نمی شه من نمیتونم بعد با بچمون میریم
جیمین: باشه 🤣
رفتن خونه جیمین دیدن همه اعضا اونجا نشستن
دوهی: سلام
اعضا: سلام
تهیونگ اومد به دوهی گل داد
دوهی: اینا برای منه
تهیونگ: اره
قبلا کل اعضا رو دوهی کراش بودن
دوهی روی کاناپه خواب بود همه اعضا فقط جونگکوک نبود با عشق نگاه دوهی میکردن
جیمین دوهی بیا غذا بخوریم
همه اعضا برای دوهی گوشت گذاشتن همزمان
دوهی: وای ممنونم که انقدر بهم اهمیت میدین
شامو خوردن ظرفا رو هم شستن
دوهی داشت بشقاب ها رو می برد بشقاب افتاد شکست دست دوهی زخم شد
یونگی: چرا حواست به خودت نیست
دوهی: ببخشید ناراحت شد رفت سر بالکن خونه
یونگی: ناراحتش کردم
یهو در بالکن بسته شد
دوهی: لطفا کمکم کنید کسی نیست درو باز کنيد
هرچی صدا میزد شیشه ها عایق صدا بود هیچ کس نمی فهمید یهو درد زایمان دوهی شروع شد
کی اومد نجاتش داد؟
۱۰.۰k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.