چندپارتی شوگا
چندپارتی شوگا
وقتی عاشق پسر بد مدرسه میشی🦋🤍
پارت۵
فردا صبح:
یوری ویو:
بلند شدن و سنا رو بیدار کردم..چند دیقه همینجوری داشتیم عین سگ و گربه به هم میپریدم که کی اول بره دشویی..آخر سرم من رفتم پایین و اون رفت تو دشویی اتاق..رفتیم پایین...
م.ی:سلام صبحتون بخیر خوشگل خانوما...بیاید صبحونه بخوریم
یوری و سنا:سلام صبح شماهم بخیر یوری و سنا(😐😂)
رفتیم صبحونه خوردیم...لباس فرم رو پوشیدیمو ارایش کوچولو هم کردیمو سوار ماشین شدیم رفتیم
تو راه داشتیم چک میکردیم که تمام اون وسایلو برده داشته باشیم...رسیدیم مدرسه و ماشین رو پارک کردم
از وقتی رفتیم تو کلاس داشتم با یه لبخند مرموز اونا رو نگاه میکردم که معلم چو اومد...
وسط کلاس:
یوری:استاد میشه برم دشویی
معلم چو: باشه میتونی بری
داشتم میرفتم که به سنا هم علامت دادم بیاد
سنا:استاد دلم درد میکنه میشه برم بیرون
معلم چو:هوفف باشه بروو
سنا هم اومد بیرون و رفتیم وسایلو آماده کردیم حالا چیارو؟اکلیل تیله و ربان...
ریختیمشون تو ۲تا سطل..آخه جیهوپ هیچ کاری نکرده بود دلم نیومد بلایی سرش بیارم
گذاشتیمشون بالای در خروجی سالن اصلی که زنگ آخر بریزیمشون برامون دردسر نشه
شوگا ویو:
از وقتی رسیدیم تو مدرسه اون یوری داشت یه جور مزخرفی من و جیمین رو نگه میکرد...موندم چرا با جیهوپ هیچکاری نداره اونم باماس خوب....ولش نشستیم سر کلاس که اون دو تا از معلم چو اجازه گرفتن که برن بیرون یکم شک کردم ولی اهمیت ندادم
زنگ آخر:
معلم کیم: خوب بچه ها قبل از اینکه زنگ بخوره میخوام یچیزی بهتون بگم ۱ماه از سال جدید میگذره و هفته ی بعد قراره هم خونه هارو انتخاب کنیم پس روز سه شنبه همه ی وسایل های مورد نیازتون رو جمع کنید و به مدرسه بیاید...آخر هفته ی خوبی داشته باشید خدانگهدار
از کلاس با بچه ها اومدیم بیرون تا داشتیم از مدرسه خارج میشدیم یه سطل پر از اکلیل و تیله و ربان رو منو جیمین خالی شد...حدس زدم کار کیه؟ولی چرا فقط رو منو جیمین خالی کرد ها که اومدن سمتمون
یوری:خیلی خوشگل شدین باید بزارنتون تو وسایل تزیئنی(با خنده) مود ما(درد دختره ی نچسب😐😒)
جیمین از حرص قرمز شده بود...داشتن میرفتن
شوگا:دارم واستتت خانم پارک یورییی(با داد)
امیدوارم خوشتون بیاد و ببخشید اگه کم بود😊
وقتی عاشق پسر بد مدرسه میشی🦋🤍
پارت۵
فردا صبح:
یوری ویو:
بلند شدن و سنا رو بیدار کردم..چند دیقه همینجوری داشتیم عین سگ و گربه به هم میپریدم که کی اول بره دشویی..آخر سرم من رفتم پایین و اون رفت تو دشویی اتاق..رفتیم پایین...
م.ی:سلام صبحتون بخیر خوشگل خانوما...بیاید صبحونه بخوریم
یوری و سنا:سلام صبح شماهم بخیر یوری و سنا(😐😂)
رفتیم صبحونه خوردیم...لباس فرم رو پوشیدیمو ارایش کوچولو هم کردیمو سوار ماشین شدیم رفتیم
تو راه داشتیم چک میکردیم که تمام اون وسایلو برده داشته باشیم...رسیدیم مدرسه و ماشین رو پارک کردم
از وقتی رفتیم تو کلاس داشتم با یه لبخند مرموز اونا رو نگاه میکردم که معلم چو اومد...
وسط کلاس:
یوری:استاد میشه برم دشویی
معلم چو: باشه میتونی بری
داشتم میرفتم که به سنا هم علامت دادم بیاد
سنا:استاد دلم درد میکنه میشه برم بیرون
معلم چو:هوفف باشه بروو
سنا هم اومد بیرون و رفتیم وسایلو آماده کردیم حالا چیارو؟اکلیل تیله و ربان...
ریختیمشون تو ۲تا سطل..آخه جیهوپ هیچ کاری نکرده بود دلم نیومد بلایی سرش بیارم
گذاشتیمشون بالای در خروجی سالن اصلی که زنگ آخر بریزیمشون برامون دردسر نشه
شوگا ویو:
از وقتی رسیدیم تو مدرسه اون یوری داشت یه جور مزخرفی من و جیمین رو نگه میکرد...موندم چرا با جیهوپ هیچکاری نداره اونم باماس خوب....ولش نشستیم سر کلاس که اون دو تا از معلم چو اجازه گرفتن که برن بیرون یکم شک کردم ولی اهمیت ندادم
زنگ آخر:
معلم کیم: خوب بچه ها قبل از اینکه زنگ بخوره میخوام یچیزی بهتون بگم ۱ماه از سال جدید میگذره و هفته ی بعد قراره هم خونه هارو انتخاب کنیم پس روز سه شنبه همه ی وسایل های مورد نیازتون رو جمع کنید و به مدرسه بیاید...آخر هفته ی خوبی داشته باشید خدانگهدار
از کلاس با بچه ها اومدیم بیرون تا داشتیم از مدرسه خارج میشدیم یه سطل پر از اکلیل و تیله و ربان رو منو جیمین خالی شد...حدس زدم کار کیه؟ولی چرا فقط رو منو جیمین خالی کرد ها که اومدن سمتمون
یوری:خیلی خوشگل شدین باید بزارنتون تو وسایل تزیئنی(با خنده) مود ما(درد دختره ی نچسب😐😒)
جیمین از حرص قرمز شده بود...داشتن میرفتن
شوگا:دارم واستتت خانم پارک یورییی(با داد)
امیدوارم خوشتون بیاد و ببخشید اگه کم بود😊
۸.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.