p7
بلندش کردم بردمش بیمارستان داشتم گریه میکردم بعد چند دقیقه دکتر اومد بیرون من:دکتر چیشد دکتر:خوشبختانه به موقع آوردینش هر دو گلوله رو در آوردیم من:الان حالش چطوره دکتر:باید صبر کنیم تا بهوش بیاد من:میتونم ببینمش؟ دکتر:منتقلش کنیم به بخش میتونید ببینیدش من:ممنون از اتاق عمل آوردنش بیرون بردنش تو بخش منم رفتم تو اتاقش من:میشه زودتر برید بیرون پرستار:چشم رفت بیرون نشستم رو صندلی کنار تختش من:هیچ وقت فکر نمیکردم یه نفر بخواد خودشو بخاطرم فدا کنه بهت گفتم نمی تونیم بخاطر همین چیزاس نمی تونستم ببینم یکی دیگم بخاطر من آسیب میبینه تو تنها کسی که من دارم همه ترکم کردن تو دیگه ترکم نکن لطفا چشماتو باز کن بزار کارایی که برام کردیو جبران کنم من من منم عاشقتم سرمو گذاشتم رو تخت گریه میکردم همون موقع یه دستی رو سرم کشیده شد سرمو آوردم بالا من:جونگ کوک کوک:جیسو لبخند زد من:حالت خوبه کوک:گریه نکن اشکمو پاک کرد میخواست بلندشه بشینه که نزاشتم من:نه بلند نشو کوک:خوبم نگران نباش کمکش کردم تکیه داد رفتم بغلش کردم اونم با یه دستش کمرمو گرفت و مالید گردنمو بوسید با لپمو دستمو رد فکش گذاشتم نگاش کردم کوک:کنارم میمونی موهامو زد کنار من:میمونم سرمو تکون دادم لبامو بوسید منم همراهی کردم
۲۰ لایک
چون دوستون دارم گذاشتم
۲۰ لایک
چون دوستون دارم گذاشتم
۴۰.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.