𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁵⁴
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁵⁴
چند دقیقه ای مشغول تماشای اتاق شدم ...خوشا به حال جیمین که درخواست وزارت بهش داده شده...با ورود جیمین به خودم اومدم ...تقریبا یه ربعی میشد که نبود... اوگو به سمت عکس روی رادیو رفت و جلوش وایستاد تا جیمین اونو نبینه...چرا بهش هیچی نمیگه غرورش نمیزاره؟...بهتره من وارد همچین مسئله هایی نشم خودشون حلش میکنن...با جیمین جلوی در رفتیم و تعظیم کوتاهی کردیم و بعد از خداحافظی از دفتر خارج شدیم...وقتی به ماشین رسیدیم،جیمین مشکوک به نظر میرسید...از پشتش یه کادو بیرون آورد و بهم داد...
جیمین:کریسمس مبارک*خجالت*
معلومه داره خجالت میکشه لبخندی زدم...
ات:این برای منههه*ذوق*
جیمین:آره
کادو رو گرفتم و بازش کردم ،یه یقه اسکی با طرح کریسمس و ... بود. تو ماشین پریدم بغلش...
جیمین:*تعجب*
ات:مرسییی
کم بوده بود بال درارم و پرواز کنم!....
__________
بابت کم نوشتن ببخشید ویسگون نمیزاره زیاد بنویسم:/...
چند دقیقه ای مشغول تماشای اتاق شدم ...خوشا به حال جیمین که درخواست وزارت بهش داده شده...با ورود جیمین به خودم اومدم ...تقریبا یه ربعی میشد که نبود... اوگو به سمت عکس روی رادیو رفت و جلوش وایستاد تا جیمین اونو نبینه...چرا بهش هیچی نمیگه غرورش نمیزاره؟...بهتره من وارد همچین مسئله هایی نشم خودشون حلش میکنن...با جیمین جلوی در رفتیم و تعظیم کوتاهی کردیم و بعد از خداحافظی از دفتر خارج شدیم...وقتی به ماشین رسیدیم،جیمین مشکوک به نظر میرسید...از پشتش یه کادو بیرون آورد و بهم داد...
جیمین:کریسمس مبارک*خجالت*
معلومه داره خجالت میکشه لبخندی زدم...
ات:این برای منههه*ذوق*
جیمین:آره
کادو رو گرفتم و بازش کردم ،یه یقه اسکی با طرح کریسمس و ... بود. تو ماشین پریدم بغلش...
جیمین:*تعجب*
ات:مرسییی
کم بوده بود بال درارم و پرواز کنم!....
__________
بابت کم نوشتن ببخشید ویسگون نمیزاره زیاد بنویسم:/...
۱۰.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.