پارت ۶
پارت ۶
زندگی مافیایی با پسر عمو خشن 🗡🎚
ویو جونگ کوک.
۳۰مین بعد زنگ خونه خورد . حتما دوست ا.ت
رفتم درو باز کردم که دیدم یه پسرست
یهو ا.ت پرید بغلش . داشتم از اصبانیت منفجر میشدم . آخه چرا ا.ت باید بغلش میکرد
جونگ کوک : ا.ت میشه توضیح بدی اینجا چه خبره
ا.ت :دوستمه دیگه
جونگ کوک :آخه پسر
ا.ت : جنسیت نداره که
جونگ کوک :اه باشه
آخه چرا باید دوستش پسر باشه .اصلا من چرا دارم حرص میخورم.
رفتم رو مبل نشستم خیلی باهم صمیمی بودن. اه چرا من اصلا دارم به اونا نگاه می کنم واقعا نمیدونم امروز چه مرگم شده.
احساس می کنم دارم به اون پسره حسودی میکنم
ویو ا.ت
داشتم با جاناتان حرف می زدم (اسم دوستش جاناتان هستش) که احساس کردم یه نگاه خیلی سنگینی رومه. برگشتم و به جونگ کوک نگاه کردم دیدم خیلی عصبانی و جدی داره نگامون می کنه رو به جاناتان گفتم: جانی چیزی می خوری برات بیارم؟(ا.ت جاناتان رو جانی صدا می کنه)
جاناتان: اممممم اره یه قهوه لطفا.
ا.ت: باشه
رفتم قهوه رو درست کردم تو این مدت که قهوه داشت اماده می شود با خودم فکر کردم شاید جونگ کوک حسودی می کنی که من با جانی دوست شدم و دوست پسر دارم و اون هنوز دوست دختر نداره. قهوه رو ریختم تو یه ماگ و بردمش وایه جانی که یهو دیدم که جونگ کوک و جانی خیلی صمیمی شدن یه لحظه جا خوردم که انقدر سریع باهم مچ شدن!
شرط: ۱۱ لایک
۱۲ کامنت
زندگی مافیایی با پسر عمو خشن 🗡🎚
ویو جونگ کوک.
۳۰مین بعد زنگ خونه خورد . حتما دوست ا.ت
رفتم درو باز کردم که دیدم یه پسرست
یهو ا.ت پرید بغلش . داشتم از اصبانیت منفجر میشدم . آخه چرا ا.ت باید بغلش میکرد
جونگ کوک : ا.ت میشه توضیح بدی اینجا چه خبره
ا.ت :دوستمه دیگه
جونگ کوک :آخه پسر
ا.ت : جنسیت نداره که
جونگ کوک :اه باشه
آخه چرا باید دوستش پسر باشه .اصلا من چرا دارم حرص میخورم.
رفتم رو مبل نشستم خیلی باهم صمیمی بودن. اه چرا من اصلا دارم به اونا نگاه می کنم واقعا نمیدونم امروز چه مرگم شده.
احساس می کنم دارم به اون پسره حسودی میکنم
ویو ا.ت
داشتم با جاناتان حرف می زدم (اسم دوستش جاناتان هستش) که احساس کردم یه نگاه خیلی سنگینی رومه. برگشتم و به جونگ کوک نگاه کردم دیدم خیلی عصبانی و جدی داره نگامون می کنه رو به جاناتان گفتم: جانی چیزی می خوری برات بیارم؟(ا.ت جاناتان رو جانی صدا می کنه)
جاناتان: اممممم اره یه قهوه لطفا.
ا.ت: باشه
رفتم قهوه رو درست کردم تو این مدت که قهوه داشت اماده می شود با خودم فکر کردم شاید جونگ کوک حسودی می کنی که من با جانی دوست شدم و دوست پسر دارم و اون هنوز دوست دختر نداره. قهوه رو ریختم تو یه ماگ و بردمش وایه جانی که یهو دیدم که جونگ کوک و جانی خیلی صمیمی شدن یه لحظه جا خوردم که انقدر سریع باهم مچ شدن!
شرط: ۱۱ لایک
۱۲ کامنت
۱۵.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.