مافیای من پارت ۳ ♡
کوک : واسه من شهر هرته
هیونا : مامان بابام چی؟
کوک : پدرو مادرت خودشون ترو بهم معرفی کردن .
هیونا : چی ؟
کوک : رسیدیم پیاده شو .
هیونا : پیاده شدم از دروازه عمارتش رد شدیم خیلی عمارتش قشنگ بود ولی تابلو نکردم .
رفتیم تویه اتاق با تم مشکی طلایی .
کوک : اینجا اتاقمونه.
هیونا : قشنگه .
کوک : خب من باید برم بیرون کار دارم تو میمونی خونه .
هیونا : باشه .
کوک رف بیرون منم رفتم تو حیاط عمارت و یه چرخی زدم که چشمم خورد به تاب نشستم روش و به ماه خیره شدم ولی نفهمیدم که یهو چشمام گرم شد و خوابیدم .
* فردا صبح *
از زبان هیونا :
با نور خورشید بیدار شدم هنوز تو حیاط بودم پاشدم رفتم تو عمارت و کل عمارتو گشتم کوک نبود رفتم از اجوما پرسیدم :
هیونا : اجوما کوک هنوز نیومده ؟
اجوما : نه دخترم نیومده .
هیونا : نگران شدم آدرس محل کارشو گرفتم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم یه میکاپ ساده کردم و لباس پوشیدم .....
ادامه دارد..
هیونا : مامان بابام چی؟
کوک : پدرو مادرت خودشون ترو بهم معرفی کردن .
هیونا : چی ؟
کوک : رسیدیم پیاده شو .
هیونا : پیاده شدم از دروازه عمارتش رد شدیم خیلی عمارتش قشنگ بود ولی تابلو نکردم .
رفتیم تویه اتاق با تم مشکی طلایی .
کوک : اینجا اتاقمونه.
هیونا : قشنگه .
کوک : خب من باید برم بیرون کار دارم تو میمونی خونه .
هیونا : باشه .
کوک رف بیرون منم رفتم تو حیاط عمارت و یه چرخی زدم که چشمم خورد به تاب نشستم روش و به ماه خیره شدم ولی نفهمیدم که یهو چشمام گرم شد و خوابیدم .
* فردا صبح *
از زبان هیونا :
با نور خورشید بیدار شدم هنوز تو حیاط بودم پاشدم رفتم تو عمارت و کل عمارتو گشتم کوک نبود رفتم از اجوما پرسیدم :
هیونا : اجوما کوک هنوز نیومده ؟
اجوما : نه دخترم نیومده .
هیونا : نگران شدم آدرس محل کارشو گرفتم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم یه میکاپ ساده کردم و لباس پوشیدم .....
ادامه دارد..
۶.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.