PΛЯƬ8(ادامه پارت قبلی)
(از دید جیمین)
دختره ی پرو فک کرده که کیه اینجوری با من حرف میزنه
من یادمه یه بار یکی اینجوری کرد زدم یاه و کبودشکردم چرا به این رحم کردم ؟
(مکالمه مغز و قلب)
قلب:حالا اینم دختره دیگه
مغز:خب باشه دیگه نمیبینی بر خلاف دختر بودنش چجوری باهامون حرف زد
قلب:والا نمیدونم تو همه کارا رو میکنی اصلا نمیزاری ما هیچ کاری رو انجام بدیم .یذره برو استراحت کن باو بزار من کارا رو بکنم
مغز:برو بابا ولت کنم بدن میره به دختره پا میده دختره هم پرو لوس میشه
قلب:اصلا هر غلطی که دلت میخواد بکن
جیمین:باو خفه شین دیگه اه حوصلمو سر بردین
قلب :ببین همش تقصیر توعه ها مغز این چرا اینقدر مغروره؟
جیمین:قلب خفه شو حال ندارم
قلب:اوک بعدا به خدمت توهم میرسماااا
جیمین:باشه فقط الان ساکت
(اتمام مکالمه)
(از دید ا/ت)
یهو دلم درد گرفت رفتم توی دستشویی اتاق و دیدم که بلههه
پریود شدم عالی شددد
وایی پد ازکجا بیارم ؟؟؟
رفتم توی تموم کشو هارو گشتم اما هیچی نبود
داشتم از دل درد میمردم
رفتم سمت در و با داد گفتم:جیمین درو باز کن دیگه نمیتونم
دیدم توجهی نکرد و نیومد سمت در
از بس فشار خورده بودم دل دردم بیشتر میشد
یهو خیلی دلم درد گرفت و دیگه نمیتونستم روی پاهام وایسم
لعنتی همیشه همینجوری بود وقتی پریود میشدم خیلی ناتوان و ضعیف میشدم
افتادم و با صدای نسبتا بلند و اروم مانند گفتم:اخخخ ...جیمین لطفا پریودم
(از دید جیمین )
توجهی به داد زدناش نکردم
تا اینکه گفت:اخخخ...جیمین لطفا پریودم
دیگه نمیتونستم بشینم و بلند شدم و رفتم بالا درو باز کردم و ا/ت رو که روی زمین افتاده بود و از درد به خودش میلولید رو دیدم
سریع بلندش کردم و گذاشتمش روی تخت
(از دید ا/ت)
درو باز کرد و بلندم کرد و گذاشتم روی تخت
گفتم:چکا...اخ...میکنی؟
گفت:مگه نباید این کارو کرد؟
گفتم:وای...اییییی ..تو هیچی نمیدونی از دخترا ها....اخخخخ...برو برام پد پیدا کن
گفت:اها
و رفت بلند شدم و ن شستم و خودمو جمع کردم
بعد از 2 یا 3 دقیقه جیمین اومد با یه بسته پد
رفتم سریع پد رو گرفتم و رفتم توی دستشویی و پد رو گذاشتم
اوفف اخیش از این لحاظ اوک بودم اما دلم خیلی درد میکرد
دستامو شستم و اومدم بیرون
دیدم که جیمین اونجا وایساده
رفتم سمتش و یه سیلی تقریبا اروم بهش زدم
گفت:یااا..الان به من چه تو پریودی
عصبی گفتم :همش تقصیر توعه اگه اون همه فشار بهم وارد نمیکردی الان اینقدر درد نداشتم ....دوباره دردم گرفت
و نشستم روی دخت و دلمو گرفتم و گفتم:اخخخ
جیمین بر خلاف تصوراتم خیلی میالایم گفت:باشه معذرت میخوام ....الان دیگه بخودت اینقدر فشار نیار
پشمام ریخته بود این الان بخاطر پی اینقدر مهربون شده بود
اها درک کرد که پریودم خدارو شکرررر
رفت بیرون و منم گرفتم دراز کشیدم تا خوابم برد ...
(3 ساعت بعد)
بیدار شدم و دل دردم بهتر شده بود
بلند شدم و رفتم توی دستشویی که نوار رو عوض کنم که دیدم به لباس پس داده خیلی یواش یواش رفتم توی اتاق لباس که جیمین متوجه نشه
لباسمو عوض کردم و رفتم پایین دیدم که چند تا کارگر دارن یه چند تا کارتن و یه سری وسایلی که ماب منم بود رو میوردن
فهمیدم که کلا وسایل منو اوردن و خوشحال شدم
همینور وایساده بودم که نگام افتاد به چهار چوب در ورودی و دیدم که جیهوپ داره میاد تو عمارت داشت دو و ورو نگاه میکرد که من پریدم بغلش و گونشو بوسیدم
گفتم:اوپااااا تو هم اومدی همراه وسایلا باهام زندگی کنی؟
جیهوپ خندید وگفت:نه اونی...این اجازه رو که ندارم ولی تا شب میتونم پیشت باشم
گفتم:همونم برام یه عالمه می ارزه
یهو جیمیمن اومد و گفت:ا/ت تو مثل اینکه جیهوپ برات یه مسکنه تا همین چند ساعت پیش داشتی اخ اخ میکردی
جیهوپ یه نگاهی بهم انداخت و گفت:اخ اخ؟(فکرای منحرفانه)
از بغلش اومدم پایین وگفتم:نه اوپا منظورش یه چیز دیگس
گفت:پس چی؟
در گوشش گفتم:خب اوپا...چیزه...پریود شدم دلم خیلی درد میکرد برای همین میگه
جیهوپ گفت:تو وقتی دلت موقع پریودیت درد میگیره که قبلش عصبی باشی چی عصبیت کرده بود(باحالت جدی و کمی عصبی)
گفتم:ن...نه نه اوپا چه ر...ربطی دا..داره؟
گفت:ا/ت بهم دروغ نگو تو چرا لکنت گرفتی ؟نکنه این پسره کاریت کرده باشه؟
گفتم:نه اوپا چیزی نیست فقط درد داشتم همین طبیعیه
سرمو بوسید و روبه جیمین گفت:توی موقع پریو دیش بهش فشار نیار وگرنه خیلی درد میکشه
جیمین گفت:اوهوم باشه
گفتم:یاااا..اوپا بس کن دیگه بیا بریم بشینیم
رفتیم نشستیم....
دختره ی پرو فک کرده که کیه اینجوری با من حرف میزنه
من یادمه یه بار یکی اینجوری کرد زدم یاه و کبودشکردم چرا به این رحم کردم ؟
(مکالمه مغز و قلب)
قلب:حالا اینم دختره دیگه
مغز:خب باشه دیگه نمیبینی بر خلاف دختر بودنش چجوری باهامون حرف زد
قلب:والا نمیدونم تو همه کارا رو میکنی اصلا نمیزاری ما هیچ کاری رو انجام بدیم .یذره برو استراحت کن باو بزار من کارا رو بکنم
مغز:برو بابا ولت کنم بدن میره به دختره پا میده دختره هم پرو لوس میشه
قلب:اصلا هر غلطی که دلت میخواد بکن
جیمین:باو خفه شین دیگه اه حوصلمو سر بردین
قلب :ببین همش تقصیر توعه ها مغز این چرا اینقدر مغروره؟
جیمین:قلب خفه شو حال ندارم
قلب:اوک بعدا به خدمت توهم میرسماااا
جیمین:باشه فقط الان ساکت
(اتمام مکالمه)
(از دید ا/ت)
یهو دلم درد گرفت رفتم توی دستشویی اتاق و دیدم که بلههه
پریود شدم عالی شددد
وایی پد ازکجا بیارم ؟؟؟
رفتم توی تموم کشو هارو گشتم اما هیچی نبود
داشتم از دل درد میمردم
رفتم سمت در و با داد گفتم:جیمین درو باز کن دیگه نمیتونم
دیدم توجهی نکرد و نیومد سمت در
از بس فشار خورده بودم دل دردم بیشتر میشد
یهو خیلی دلم درد گرفت و دیگه نمیتونستم روی پاهام وایسم
لعنتی همیشه همینجوری بود وقتی پریود میشدم خیلی ناتوان و ضعیف میشدم
افتادم و با صدای نسبتا بلند و اروم مانند گفتم:اخخخ ...جیمین لطفا پریودم
(از دید جیمین )
توجهی به داد زدناش نکردم
تا اینکه گفت:اخخخ...جیمین لطفا پریودم
دیگه نمیتونستم بشینم و بلند شدم و رفتم بالا درو باز کردم و ا/ت رو که روی زمین افتاده بود و از درد به خودش میلولید رو دیدم
سریع بلندش کردم و گذاشتمش روی تخت
(از دید ا/ت)
درو باز کرد و بلندم کرد و گذاشتم روی تخت
گفتم:چکا...اخ...میکنی؟
گفت:مگه نباید این کارو کرد؟
گفتم:وای...اییییی ..تو هیچی نمیدونی از دخترا ها....اخخخخ...برو برام پد پیدا کن
گفت:اها
و رفت بلند شدم و ن شستم و خودمو جمع کردم
بعد از 2 یا 3 دقیقه جیمین اومد با یه بسته پد
رفتم سریع پد رو گرفتم و رفتم توی دستشویی و پد رو گذاشتم
اوفف اخیش از این لحاظ اوک بودم اما دلم خیلی درد میکرد
دستامو شستم و اومدم بیرون
دیدم که جیمین اونجا وایساده
رفتم سمتش و یه سیلی تقریبا اروم بهش زدم
گفت:یااا..الان به من چه تو پریودی
عصبی گفتم :همش تقصیر توعه اگه اون همه فشار بهم وارد نمیکردی الان اینقدر درد نداشتم ....دوباره دردم گرفت
و نشستم روی دخت و دلمو گرفتم و گفتم:اخخخ
جیمین بر خلاف تصوراتم خیلی میالایم گفت:باشه معذرت میخوام ....الان دیگه بخودت اینقدر فشار نیار
پشمام ریخته بود این الان بخاطر پی اینقدر مهربون شده بود
اها درک کرد که پریودم خدارو شکرررر
رفت بیرون و منم گرفتم دراز کشیدم تا خوابم برد ...
(3 ساعت بعد)
بیدار شدم و دل دردم بهتر شده بود
بلند شدم و رفتم توی دستشویی که نوار رو عوض کنم که دیدم به لباس پس داده خیلی یواش یواش رفتم توی اتاق لباس که جیمین متوجه نشه
لباسمو عوض کردم و رفتم پایین دیدم که چند تا کارگر دارن یه چند تا کارتن و یه سری وسایلی که ماب منم بود رو میوردن
فهمیدم که کلا وسایل منو اوردن و خوشحال شدم
همینور وایساده بودم که نگام افتاد به چهار چوب در ورودی و دیدم که جیهوپ داره میاد تو عمارت داشت دو و ورو نگاه میکرد که من پریدم بغلش و گونشو بوسیدم
گفتم:اوپااااا تو هم اومدی همراه وسایلا باهام زندگی کنی؟
جیهوپ خندید وگفت:نه اونی...این اجازه رو که ندارم ولی تا شب میتونم پیشت باشم
گفتم:همونم برام یه عالمه می ارزه
یهو جیمیمن اومد و گفت:ا/ت تو مثل اینکه جیهوپ برات یه مسکنه تا همین چند ساعت پیش داشتی اخ اخ میکردی
جیهوپ یه نگاهی بهم انداخت و گفت:اخ اخ؟(فکرای منحرفانه)
از بغلش اومدم پایین وگفتم:نه اوپا منظورش یه چیز دیگس
گفت:پس چی؟
در گوشش گفتم:خب اوپا...چیزه...پریود شدم دلم خیلی درد میکرد برای همین میگه
جیهوپ گفت:تو وقتی دلت موقع پریودیت درد میگیره که قبلش عصبی باشی چی عصبیت کرده بود(باحالت جدی و کمی عصبی)
گفتم:ن...نه نه اوپا چه ر...ربطی دا..داره؟
گفت:ا/ت بهم دروغ نگو تو چرا لکنت گرفتی ؟نکنه این پسره کاریت کرده باشه؟
گفتم:نه اوپا چیزی نیست فقط درد داشتم همین طبیعیه
سرمو بوسید و روبه جیمین گفت:توی موقع پریو دیش بهش فشار نیار وگرنه خیلی درد میکشه
جیمین گفت:اوهوم باشه
گفتم:یاااا..اوپا بس کن دیگه بیا بریم بشینیم
رفتیم نشستیم....
۱.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.