❤️✨لجباز من❤️✨ پارت 2
❤️✨لجباز_من❤️✨
پارت 2
نیکا:تو اینجا چی کار میکنی
ارسلان:عه شمایین😅
نیکا:دیا ای کیه
ارسلان:اقاشونم(من بمیرم اوکی؟🙂)
دیانا:🙂نیکا این رلمه ارسلان
نیکا:مبارکه😐
دیانا مرسسیییی(:
ما بریم یه چیزی بخوریم شب میام پیشت
نیکا:اوکی بیا ولی با اقاااات نیا (اقارو یکم کش دار کنیم؟😂)
ارسلان:دست دیا رو گرفتم بردم تو کافه ی روبه روی دانشگاه...
متین:از کلاس اومدم بیرون هعی برم بشینم رو محیط خستهههه شدممم
یهو چشمم خورد به همون دختره که پشت چراغ قرمز دیدمش😳
رفتم نزدیکش...
نیکا:دیدم همون یارو پشت جراع قرمز داره میاد نزدیک ام😳
ای اینجا چیکا میکنه؟
خودمو زدم به نفهمی
متین:سلامممم جذاب خانوم😐
نیکا :فرمایش
متین:حالا دودقیقه وقتتو بده به ما
نیکا:وقتم پره متاسفانه هماهنگی نکردین
متین:اووو چه زبونی داری تو
نیکا:جرم گرفته بود بطری ابمو یواشکی درشو باز کردم ریختم رو سرش😂😂😂خیلی کیوت ولی عصبی شده بود
کل دانشگاه داشتن میخندیدن
متین:ای کارا چیه مریض روانی
نیکا:تا تو باشی ای کارا نکنی
متین:دارم برات
نیکا:میبینیم😚
متین:از طرفی از اینکه میخاد باهام بازی کنه خوشم اومد😼دختره رقابتو دوس داره
منم که ادم رقابتم(฿
رفتم خونه یه دوش گرفتم رفتم خوابیدم....
نیکا:شب شده بود باز یاد مامان بابام افتادم(:
چرا باید اینطوری باشه؟چرا مُردن؟(:
الان 2 ساله که تنها زندگی میکنم...هعی روزگار
ت این فکرا بودم که یهو زنگ در خورد
فهمیدم دیا اومده
درو باز کردم اومد تو
دیانا:بببببَه نیکا خانوم مارو فراموش کردی دیگ؟
نیکا:ول کن دیانا حالو حوصله ندرم
دیا:اوکی (:
نیکا:یهو دیدم یه پلاستیک از تو کولش در اورد ننهههه🤤
دیانا:یه پلاستیک پرررررر از خوراکی و چیز میز اورده بودم
مطمعن بودم حالش بده چون فردا سالگرد مامان باباش بود
نیکا:با دیانا خابمون برد....
☀️☀️☀️🌞🌞🌞🌞
نیکاااااااا بلندددد شووووو دیر شددداا
نیکا:ویییی بااشهههههههه
دیانا:تو راه دانشگاه بودیم باز رسیدیم به اون چراغ قرمز کوفتی طوووووولانی😐💔
یهو....
پارت 2
نیکا:تو اینجا چی کار میکنی
ارسلان:عه شمایین😅
نیکا:دیا ای کیه
ارسلان:اقاشونم(من بمیرم اوکی؟🙂)
دیانا:🙂نیکا این رلمه ارسلان
نیکا:مبارکه😐
دیانا مرسسیییی(:
ما بریم یه چیزی بخوریم شب میام پیشت
نیکا:اوکی بیا ولی با اقاااات نیا (اقارو یکم کش دار کنیم؟😂)
ارسلان:دست دیا رو گرفتم بردم تو کافه ی روبه روی دانشگاه...
متین:از کلاس اومدم بیرون هعی برم بشینم رو محیط خستهههه شدممم
یهو چشمم خورد به همون دختره که پشت چراغ قرمز دیدمش😳
رفتم نزدیکش...
نیکا:دیدم همون یارو پشت جراع قرمز داره میاد نزدیک ام😳
ای اینجا چیکا میکنه؟
خودمو زدم به نفهمی
متین:سلامممم جذاب خانوم😐
نیکا :فرمایش
متین:حالا دودقیقه وقتتو بده به ما
نیکا:وقتم پره متاسفانه هماهنگی نکردین
متین:اووو چه زبونی داری تو
نیکا:جرم گرفته بود بطری ابمو یواشکی درشو باز کردم ریختم رو سرش😂😂😂خیلی کیوت ولی عصبی شده بود
کل دانشگاه داشتن میخندیدن
متین:ای کارا چیه مریض روانی
نیکا:تا تو باشی ای کارا نکنی
متین:دارم برات
نیکا:میبینیم😚
متین:از طرفی از اینکه میخاد باهام بازی کنه خوشم اومد😼دختره رقابتو دوس داره
منم که ادم رقابتم(฿
رفتم خونه یه دوش گرفتم رفتم خوابیدم....
نیکا:شب شده بود باز یاد مامان بابام افتادم(:
چرا باید اینطوری باشه؟چرا مُردن؟(:
الان 2 ساله که تنها زندگی میکنم...هعی روزگار
ت این فکرا بودم که یهو زنگ در خورد
فهمیدم دیا اومده
درو باز کردم اومد تو
دیانا:بببببَه نیکا خانوم مارو فراموش کردی دیگ؟
نیکا:ول کن دیانا حالو حوصله ندرم
دیا:اوکی (:
نیکا:یهو دیدم یه پلاستیک از تو کولش در اورد ننهههه🤤
دیانا:یه پلاستیک پرررررر از خوراکی و چیز میز اورده بودم
مطمعن بودم حالش بده چون فردا سالگرد مامان باباش بود
نیکا:با دیانا خابمون برد....
☀️☀️☀️🌞🌞🌞🌞
نیکاااااااا بلندددد شووووو دیر شددداا
نیکا:ویییی بااشهههههههه
دیانا:تو راه دانشگاه بودیم باز رسیدیم به اون چراغ قرمز کوفتی طوووووولانی😐💔
یهو....
۳۷۹.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.