𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p4
ات ویو:
صبح با صدای یکی از خواب ناز و رویاییم بیدار شدم
م.ات: دخترم پاشو امروز باید بری مدرسهههه
ات: نمی خوام بزا بخوابم ( خوابآلود)
م.ات: پاشووووووو
ات: باشه باشه بلند شدم
رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون دیدم رو تخت یه لباس مدرسه ای بود وایییی چقدر خوشگله پوشیدمش. عههههه دامنش خیلی کوتاهه رفتم پایین
م.ات: بیا صبحونه بخور
ات: مامان این دامنش کوتاهه
م.ات: لباس دیگه ای نداریم امروز بپوشش فردا برای خودت یه دامن دیگه بگیر
ات: باشه
رفتم روی میز نشستم داشتم غذا رو میخوردم که
م.ات: دیرت شدهههه زود برو کفشت رو بپوش کیفت هم رو مبله
ات: ولی من گشنمهههه
رفتم کیفم رو برداشتم کفشم هم پام کردم به راننده گفتم میخوام پیاده برم تو راه بودم که دیدم الانه که کلاسا شروع بشه
ات: مگه مرض دارم پیاده اومدم خاک تو سرم
داشتم با سرعت به سمت مدرسه می رفتم که خوردم به یه نفر نگاش کردم یه مرد بود
مدیر: عه شما دانش آموز انتقالی هستید؟
ات: ب..ل..ه (داره نفس نفس میزنه)
مدیر: لطفا با من بیاید
باهاش رفتم داخل از بزرگی مدرسه پشمام ریخت چه بزرگ و خفن بودددد
مدیر: الان میگم معلمت بیاد تا باهاش بری
ات: آها چیزه..ممنون
مدیر: خواهش میکنم *لبخند*
یکی در اتاق رو زد دیدم یه خانم اومد داخل چه خوشگل بود
معلم: کارم داشتید؟
مدیر: بله این دانش آموز جدید هست لطفاً کلاسش رو نشونش بدید
معلم: چشم.. دخترم بیا
همراهش رفتم جلو یه در وایساد خودش رفت داخل من بیرون وایسادم نمیدونم چرا استرس داشتم
معلم: خوب بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم
معلم: دخترم بیا داخل
رفتم داخل تا پام رو داخل کلاس گذاشت سنگینی نگاه های دانش آموزا رو حس کردم
معلم: لطفا خودتو معرفی کن
ات: سلام من کیم ات هستم اومیدوارم سال تحصیلی خوبی رو داشته باشید
معلم: خوب دخترم برو پیش کوک بشین
ات: کوک کیه؟
معلم: او...
که با حرف هانی حرف معلم نا تموم موند
هانی: اتتتتتتت
ات: هانی تو هم اینجایی*ذوق*
هانی: خانم بزارید پیش من بشینه
معلم: متاسفم ولی نمیشه
ات: خوب حالا کوک کدومه؟؟
معلم: اون (اشاره به جونگکوک که ته کلاس نشسته)
ات: آها باشه ممنون
رفتم و کنارش نشستم پسره که اسمش کوک بود وایب عجیبی داشت چشمم به دستش خورد جاننننن اینکه همون پسر ست واییییی خدا من چقدر خوشبختممممم
کوک: ات
ات:....
کوک: اتتتت( زد به شونه ات)
ات: بله
کوک: معلم دو ساعته داره صدات میکنه:|
ات: عااا ببخشید
معلم: بیا این مسئله رو حل کن
وایی من تو ریاضی صفرم هیچی بلد نیستم حالا چه غلطی کنم یا خود خدااااا
جونگکوک ویو:
از چهرش معلوم بود هیچی بلد نبود متوجه نشده بودم چه خوشگله...نه نه اون اصلا هم خوشگل نیست ولی بهتره یکم کمکش کنم قبل اینکه بره پای تخته جوابش رو خلاصه نوشتم و گذاشتم تو دستش
ات ویو :
میخواستم برم که کوک دستم رو گرفت و یه برگه ای گذاشت تو دستم سریع به برگه نگاه کردم جواب مسئله رو نوشته بود دمش گرم منو نجات داد آروم جوری که معلم نفهمه از روی برگه جواب رو نوشتم
معلم: آفرین درست بود
ات: *لبخند*
معلم: میتونی بری بشینی
رفتم نشستم روی میز معلم هم هی داشت زر زر میکرد رو مخم بود
معلم: برای فردا باید یه پروژه رو درست کنید
هانی: تنهایی؟؟
معلم: نه به گروه های سه نفره تقسیم میشین
هانی: اوکی
معلم داشت اسم هارو میخوند
معلم: کیم ات
ات: بله
رفتم بالا پای تخته همش دعا میکردم با هانی بیوفتم
معلم: جئون جونگکوک
کوک: بله
جانننننن من چجوری با وجود این بشر رو پروژه تمرکز کنم
معلم: کوانگ الکس
الکس: بله
تا اسم الکس رو برد سریع نگاهم رو دادم به دانش آموزا تا ببینم کیه...
_____________________________
چرا لایک نمی کنید؟ 🥲💔
حداقل ۲ تا لایک کنید برای سرگرمی:)💔
صبح با صدای یکی از خواب ناز و رویاییم بیدار شدم
م.ات: دخترم پاشو امروز باید بری مدرسهههه
ات: نمی خوام بزا بخوابم ( خوابآلود)
م.ات: پاشووووووو
ات: باشه باشه بلند شدم
رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون دیدم رو تخت یه لباس مدرسه ای بود وایییی چقدر خوشگله پوشیدمش. عههههه دامنش خیلی کوتاهه رفتم پایین
م.ات: بیا صبحونه بخور
ات: مامان این دامنش کوتاهه
م.ات: لباس دیگه ای نداریم امروز بپوشش فردا برای خودت یه دامن دیگه بگیر
ات: باشه
رفتم روی میز نشستم داشتم غذا رو میخوردم که
م.ات: دیرت شدهههه زود برو کفشت رو بپوش کیفت هم رو مبله
ات: ولی من گشنمهههه
رفتم کیفم رو برداشتم کفشم هم پام کردم به راننده گفتم میخوام پیاده برم تو راه بودم که دیدم الانه که کلاسا شروع بشه
ات: مگه مرض دارم پیاده اومدم خاک تو سرم
داشتم با سرعت به سمت مدرسه می رفتم که خوردم به یه نفر نگاش کردم یه مرد بود
مدیر: عه شما دانش آموز انتقالی هستید؟
ات: ب..ل..ه (داره نفس نفس میزنه)
مدیر: لطفا با من بیاید
باهاش رفتم داخل از بزرگی مدرسه پشمام ریخت چه بزرگ و خفن بودددد
مدیر: الان میگم معلمت بیاد تا باهاش بری
ات: آها چیزه..ممنون
مدیر: خواهش میکنم *لبخند*
یکی در اتاق رو زد دیدم یه خانم اومد داخل چه خوشگل بود
معلم: کارم داشتید؟
مدیر: بله این دانش آموز جدید هست لطفاً کلاسش رو نشونش بدید
معلم: چشم.. دخترم بیا
همراهش رفتم جلو یه در وایساد خودش رفت داخل من بیرون وایسادم نمیدونم چرا استرس داشتم
معلم: خوب بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم
معلم: دخترم بیا داخل
رفتم داخل تا پام رو داخل کلاس گذاشت سنگینی نگاه های دانش آموزا رو حس کردم
معلم: لطفا خودتو معرفی کن
ات: سلام من کیم ات هستم اومیدوارم سال تحصیلی خوبی رو داشته باشید
معلم: خوب دخترم برو پیش کوک بشین
ات: کوک کیه؟
معلم: او...
که با حرف هانی حرف معلم نا تموم موند
هانی: اتتتتتتت
ات: هانی تو هم اینجایی*ذوق*
هانی: خانم بزارید پیش من بشینه
معلم: متاسفم ولی نمیشه
ات: خوب حالا کوک کدومه؟؟
معلم: اون (اشاره به جونگکوک که ته کلاس نشسته)
ات: آها باشه ممنون
رفتم و کنارش نشستم پسره که اسمش کوک بود وایب عجیبی داشت چشمم به دستش خورد جاننننن اینکه همون پسر ست واییییی خدا من چقدر خوشبختممممم
کوک: ات
ات:....
کوک: اتتتت( زد به شونه ات)
ات: بله
کوک: معلم دو ساعته داره صدات میکنه:|
ات: عااا ببخشید
معلم: بیا این مسئله رو حل کن
وایی من تو ریاضی صفرم هیچی بلد نیستم حالا چه غلطی کنم یا خود خدااااا
جونگکوک ویو:
از چهرش معلوم بود هیچی بلد نبود متوجه نشده بودم چه خوشگله...نه نه اون اصلا هم خوشگل نیست ولی بهتره یکم کمکش کنم قبل اینکه بره پای تخته جوابش رو خلاصه نوشتم و گذاشتم تو دستش
ات ویو :
میخواستم برم که کوک دستم رو گرفت و یه برگه ای گذاشت تو دستم سریع به برگه نگاه کردم جواب مسئله رو نوشته بود دمش گرم منو نجات داد آروم جوری که معلم نفهمه از روی برگه جواب رو نوشتم
معلم: آفرین درست بود
ات: *لبخند*
معلم: میتونی بری بشینی
رفتم نشستم روی میز معلم هم هی داشت زر زر میکرد رو مخم بود
معلم: برای فردا باید یه پروژه رو درست کنید
هانی: تنهایی؟؟
معلم: نه به گروه های سه نفره تقسیم میشین
هانی: اوکی
معلم داشت اسم هارو میخوند
معلم: کیم ات
ات: بله
رفتم بالا پای تخته همش دعا میکردم با هانی بیوفتم
معلم: جئون جونگکوک
کوک: بله
جانننننن من چجوری با وجود این بشر رو پروژه تمرکز کنم
معلم: کوانگ الکس
الکس: بله
تا اسم الکس رو برد سریع نگاهم رو دادم به دانش آموزا تا ببینم کیه...
_____________________________
چرا لایک نمی کنید؟ 🥲💔
حداقل ۲ تا لایک کنید برای سرگرمی:)💔
۱۳.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.