White Rose 🤍 ¹
بعضی موقعها فکر میکردم که خیلی خوش شانسم
باز اون مدیر رو اعصابم صدام کرد
مدیر:خانم ات دفتر
ات ویو] من توی یه دفتر مدل کار میکنم که هرروز باید به فکر این بودم که اخراج میشم امروز با دختر رئیس دعوام شد من کاری نکردم اون عصبیم کرد خوب ولی الان اون توی بیمارستان با دماغ شکسته ... وای من دارم به چی فکر میکنم اون دختر بیچاره دماغش شکسته
مدیر : خانمممممم ات به دفتر
با صدای بلند مدیر رشته ی افکارم پاره شد
رفتم دفتر رئیس
رئیس :تو میدونی چیکار کردی دختر یکی یدونم رو زدی ناقص کردی
تو اخ..
خواست بگه اخراجی منم خواستم غرورم رو حفظ کنم سریع گفتم : میخوام استعفا بدم
رئیس :اما من گفتم اخراجی
ات:من زودتر گفتم😎
رئیس: باشه پس وسایل تو جمع کن 😡
ات: باکمال میل
وسایلم رو جمع کردم و از اون شرک نحس زدم بیرون به بهترین دوستم زنگ زدم: الو داهیون خوبی
داهیون: به میمون
ات:اخراجم کردن
داهیون: چی ؟!
ات: آره اخراج شدم
داهیون : بنظرم تو خیلی خوش شانسی اون آقای جئون بزرگ رو میشناسی اون برای اون برای دخترش یه پرستار میخواد بنظرم تو برو
ات: اخه...
داهیون: اخه نداره الان بهش زنگ میزنم
ات: نه ... با صدای بوق فهمیدم تماس رو قط کرده هوففففف این چه زندگی همه مردم برگشتن من رو نگاه کردن
رفتم خونه یه دوش گرفتم اومدم بیرون نشستم رو مبل بعد از چند دقیقه زنگ گوشیم به صدا در اومد
با اسم داهیون هوفیی کشیدم و جواب دادم
ات: الو
داهیون: سلام خوبی بهش اطلاع دادم گفت فردا بیاد ات: باشه بابا فقط ادرس و بفرست
داهیون: فرستادم خب دیگه شبت بخیر
ات : شب تو هم بخیر
ساعت ۱۰ بود زود خوابیدم چون فردا باید ساعت ۶ صبح اونجا بودم
ساعت ۶:
با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم یه دوشی گرفتم و یه لباس باحال خرگوشی پوشیدم و راه افتادم
ات: با رسیدن به یه عمارت یا چه عرض کنم کاخی بود برای خودش دهنم همینجوری وا مونده بود که با صدای راننده به خودم اومدم
آقای راننده:خب دخترم فکر کنم تاحالا اینجا نیومدی فکر نکنم زن آقای جئون باشی
ات : اوه نه من برای پرستاری از دخترشون اومدم
آقای راننده: آها ببخشید دخترم زود قضاوت
کردم
ات: اوووو نه ... پول تاکسی رو دادم و از ماشین پیاده شدم به در اون کاخ رفتم و زنگ زدم یه نفر اومد درو باز کرد
خانم:شما ؟
ات: من برای پرستاری از دخترشون اومدم
...
باز اون مدیر رو اعصابم صدام کرد
مدیر:خانم ات دفتر
ات ویو] من توی یه دفتر مدل کار میکنم که هرروز باید به فکر این بودم که اخراج میشم امروز با دختر رئیس دعوام شد من کاری نکردم اون عصبیم کرد خوب ولی الان اون توی بیمارستان با دماغ شکسته ... وای من دارم به چی فکر میکنم اون دختر بیچاره دماغش شکسته
مدیر : خانمممممم ات به دفتر
با صدای بلند مدیر رشته ی افکارم پاره شد
رفتم دفتر رئیس
رئیس :تو میدونی چیکار کردی دختر یکی یدونم رو زدی ناقص کردی
تو اخ..
خواست بگه اخراجی منم خواستم غرورم رو حفظ کنم سریع گفتم : میخوام استعفا بدم
رئیس :اما من گفتم اخراجی
ات:من زودتر گفتم😎
رئیس: باشه پس وسایل تو جمع کن 😡
ات: باکمال میل
وسایلم رو جمع کردم و از اون شرک نحس زدم بیرون به بهترین دوستم زنگ زدم: الو داهیون خوبی
داهیون: به میمون
ات:اخراجم کردن
داهیون: چی ؟!
ات: آره اخراج شدم
داهیون : بنظرم تو خیلی خوش شانسی اون آقای جئون بزرگ رو میشناسی اون برای اون برای دخترش یه پرستار میخواد بنظرم تو برو
ات: اخه...
داهیون: اخه نداره الان بهش زنگ میزنم
ات: نه ... با صدای بوق فهمیدم تماس رو قط کرده هوففففف این چه زندگی همه مردم برگشتن من رو نگاه کردن
رفتم خونه یه دوش گرفتم اومدم بیرون نشستم رو مبل بعد از چند دقیقه زنگ گوشیم به صدا در اومد
با اسم داهیون هوفیی کشیدم و جواب دادم
ات: الو
داهیون: سلام خوبی بهش اطلاع دادم گفت فردا بیاد ات: باشه بابا فقط ادرس و بفرست
داهیون: فرستادم خب دیگه شبت بخیر
ات : شب تو هم بخیر
ساعت ۱۰ بود زود خوابیدم چون فردا باید ساعت ۶ صبح اونجا بودم
ساعت ۶:
با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم یه دوشی گرفتم و یه لباس باحال خرگوشی پوشیدم و راه افتادم
ات: با رسیدن به یه عمارت یا چه عرض کنم کاخی بود برای خودش دهنم همینجوری وا مونده بود که با صدای راننده به خودم اومدم
آقای راننده:خب دخترم فکر کنم تاحالا اینجا نیومدی فکر نکنم زن آقای جئون باشی
ات : اوه نه من برای پرستاری از دخترشون اومدم
آقای راننده: آها ببخشید دخترم زود قضاوت
کردم
ات: اوووو نه ... پول تاکسی رو دادم و از ماشین پیاده شدم به در اون کاخ رفتم و زنگ زدم یه نفر اومد درو باز کرد
خانم:شما ؟
ات: من برای پرستاری از دخترشون اومدم
...
۴۰.۶k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.