عادت کرده ایم
عادت کرده ایم
من به چای تلخ اول صبح
تو به بوسه تلخ آخر شب
من
به اینکه تو هربار
حرف هایت را مثل یک مرد بزنی
تو
به اینکه من هربار مثل یک زن گریه کنم. . .
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن دیر است
من به چای تلخ اول صبح
تو به بوسه تلخ آخر شب
من
به اینکه تو هربار
حرف هایت را مثل یک مرد بزنی
تو
به اینکه من هربار مثل یک زن گریه کنم. . .
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن دیر است
۱.۴k
۱۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.