تک پارتی
تک پارتی
وقتی رو سینه هات حساس بود....
با خوردن نور خورشید به صورتم چشمامو باز کردم که مثل همیشه کوک نبود رفتم سمت دستشویی و کارامو کردم امدم بیرون رفتم سمت اینه و موهای بلندم و شونه کردم که چشمم به گردن و سینه هام خورد که بخاطر مک های وحشی کوک کبود شده بودن .
من جئون ا/ت هستم و یه پسر دارم که مثل باباش شیطون و خوشگله ما پنج ساله که ازدواج کردیم و دو ساله که صاحب یه پسر شدیم
زندگی آروم و خوبی داریم کوک از وقتی ازدواج کردیم تشنه ی سینه هام بود ولی وقتی کوچولو مونو به دنیا آوردیم شیر کمی براش باقی موند ولی بهم دسطور داد که دیگه خیلی کم به آیون ( پسرشون ) شیر بدم این روزا دیر میومد خونه و شیرم خیلی کم میشد میشه گفت تموم میشد به خاطر همینم خیلی عصبی میشد و منو دردناک تنبیه میکرد و بهم سخت میگرفت چند روز پیش وقتی داشتم با پرستار آیون حرف میزدم بهم گفت که به خاطر مشکلی که داره باید چند روز مایعات بخوره و بیشتر از شیرم استفاده کنه به خاطر همینم امروز باید کل سهم شیر باباشو بهش بدم اگه شب کوک بیاد ببینه شیر ندارم قیامته
ا/ت ویو
رفتم سمت اتاق آیون که دیدم داره دست و پاها شو تکون میده و دستشو کرده تو دهنش که معلوم بود گشنشه رفتم سمتش و توی بغلم گرفتمش و بهش شیر دادم چند دقیقه بعد بازیش دادم
از پله ها رفتم پایین و آیون و گذاشتم زمین و رفتم سمت کار هام و از شستن ظرف شروع کردم و بعد از شستنشون جارو برقی کشیدم و بعد شروع کردم به دستمال کشیدن و گرفتن گرد و خاک
( چند ساعت بعد )
بعد از اینکه مطمئن شدم همه جا تمیز شده رو کاناپه دراز کشیدم که آیون هی گریه میکرد لباسمو کشیدم پایین و بهش شیر دادم بعد از اینکه شیرش رو خورد خوابش گرفت آروم روی کاناپه گذاشتمش و روش پتو انداختم رفتم سمت دستشویی و از اونجایی که پریود بودم پدم رو عوض کردم رفتم سمت اتاق و اونجا هم تمیز و مرتب کردم بعد از انجام روتین پوستی رفتم پایین و رو کاناپه دراز کشیدم و خودم و با گوشی و تلویزیون سرگرم کردم
( شب ساعت ۲۴ : ۱۱ )
ویو ا/ت داشتم شام رو آماده میکردم که دستای گرمی دور کمرم حلقه شد اصلا نفهمیدم کی جونگ کوک امد سرشو تو گردنم فرو کرد و بوسه های خیسی رو گردنم میزاشت
+سلام جی کی خسته نباشی
فقط داشت گردنم و میبوسید و جوابی بهم نمیداد
+آه بس کن اگه بیشتر ادامه بدی کلن خیس میشما بقیشو بزار برای شب
_اه زود باش فقط منتظرم این تایم لعنتی تموم بشه بد جور بهت نیاز دارم ا/ت
+باشه خیله خب
ازم جدا شد و رفت سمت آیون
_پسر بابایی چطوره
بعد از تموم کردن شام سریع میزو جمع کردم چون کوک بد جور تحریک شده رفتم سمتش که دستم و گرفت و کشید و سمت اتاق پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به خوردن لبام فاتحم خوندس.....
وقتی رو سینه هات حساس بود....
با خوردن نور خورشید به صورتم چشمامو باز کردم که مثل همیشه کوک نبود رفتم سمت دستشویی و کارامو کردم امدم بیرون رفتم سمت اینه و موهای بلندم و شونه کردم که چشمم به گردن و سینه هام خورد که بخاطر مک های وحشی کوک کبود شده بودن .
من جئون ا/ت هستم و یه پسر دارم که مثل باباش شیطون و خوشگله ما پنج ساله که ازدواج کردیم و دو ساله که صاحب یه پسر شدیم
زندگی آروم و خوبی داریم کوک از وقتی ازدواج کردیم تشنه ی سینه هام بود ولی وقتی کوچولو مونو به دنیا آوردیم شیر کمی براش باقی موند ولی بهم دسطور داد که دیگه خیلی کم به آیون ( پسرشون ) شیر بدم این روزا دیر میومد خونه و شیرم خیلی کم میشد میشه گفت تموم میشد به خاطر همینم خیلی عصبی میشد و منو دردناک تنبیه میکرد و بهم سخت میگرفت چند روز پیش وقتی داشتم با پرستار آیون حرف میزدم بهم گفت که به خاطر مشکلی که داره باید چند روز مایعات بخوره و بیشتر از شیرم استفاده کنه به خاطر همینم امروز باید کل سهم شیر باباشو بهش بدم اگه شب کوک بیاد ببینه شیر ندارم قیامته
ا/ت ویو
رفتم سمت اتاق آیون که دیدم داره دست و پاها شو تکون میده و دستشو کرده تو دهنش که معلوم بود گشنشه رفتم سمتش و توی بغلم گرفتمش و بهش شیر دادم چند دقیقه بعد بازیش دادم
از پله ها رفتم پایین و آیون و گذاشتم زمین و رفتم سمت کار هام و از شستن ظرف شروع کردم و بعد از شستنشون جارو برقی کشیدم و بعد شروع کردم به دستمال کشیدن و گرفتن گرد و خاک
( چند ساعت بعد )
بعد از اینکه مطمئن شدم همه جا تمیز شده رو کاناپه دراز کشیدم که آیون هی گریه میکرد لباسمو کشیدم پایین و بهش شیر دادم بعد از اینکه شیرش رو خورد خوابش گرفت آروم روی کاناپه گذاشتمش و روش پتو انداختم رفتم سمت دستشویی و از اونجایی که پریود بودم پدم رو عوض کردم رفتم سمت اتاق و اونجا هم تمیز و مرتب کردم بعد از انجام روتین پوستی رفتم پایین و رو کاناپه دراز کشیدم و خودم و با گوشی و تلویزیون سرگرم کردم
( شب ساعت ۲۴ : ۱۱ )
ویو ا/ت داشتم شام رو آماده میکردم که دستای گرمی دور کمرم حلقه شد اصلا نفهمیدم کی جونگ کوک امد سرشو تو گردنم فرو کرد و بوسه های خیسی رو گردنم میزاشت
+سلام جی کی خسته نباشی
فقط داشت گردنم و میبوسید و جوابی بهم نمیداد
+آه بس کن اگه بیشتر ادامه بدی کلن خیس میشما بقیشو بزار برای شب
_اه زود باش فقط منتظرم این تایم لعنتی تموم بشه بد جور بهت نیاز دارم ا/ت
+باشه خیله خب
ازم جدا شد و رفت سمت آیون
_پسر بابایی چطوره
بعد از تموم کردن شام سریع میزو جمع کردم چون کوک بد جور تحریک شده رفتم سمتش که دستم و گرفت و کشید و سمت اتاق پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به خوردن لبام فاتحم خوندس.....
۲۳.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.