𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝³²
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک با دیدن پیشکار با عجله رفت سمتش
جونگکوک:چی شده پیشکار؟
پیشکار پوفی کشید و گفت :قبول کردن اما ...
جونگکوک : اما چی؟
پیشکار: اما گفتن انتظار روی خوش نداشته باشین !
جونگکوک :اون حق داره همچین حرفی بزنه ...بهخاطر بی عرضه گی من اون داره آزار میبینه !
.
.
.
با یک دست تو را نگه داشته ام ، و با دست دیگر از زندگی آویزان شدهام و تو درست الان میخواهی با انگشت هایم نشان بدهم چقدر دوستت دارم ؟
کمی مرا درک کن دخترک رویایی من !
.
.
.
جونگکوک و جیمین با لباس مبدل منتظر هایون بودند .
چند مین بعد هایون و سویا را دیدند که به سمتشان میآیند
جونگکوک وقتی هایون را دید دوید سمتش و بغلش کرد...
هایون جونگکوک راپس زد ...
جونگکوک : هایونا ...
هایون :واقعا انتظار داری با آغوش باز پذیرات باشم؟
هایون پس از کمی مکث جونگکوک را در آغوش گرفت و گفت : دلم واست تنگ شده بود ...
جونگکوک دستانش را دور کمر باریک دختر حلقه کرد ...اما خیلی طول نکشید که جیمین با هول و ولا گفت : یاع جونگکوکا ...بهمون حمله شده ...تو باهایون و سویا برگردین به قصر من جلوشونو میگیرم ...
جونگکوک دست هایون را گرفت خواست حرکت کند که هایون در بغلش افتاد !
تیری که مرد ناشناس از کمانش رها کرد به پشت هایون برخورد کرده بود...
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
𝙿𝚊𝚛𝚝³²
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک با دیدن پیشکار با عجله رفت سمتش
جونگکوک:چی شده پیشکار؟
پیشکار پوفی کشید و گفت :قبول کردن اما ...
جونگکوک : اما چی؟
پیشکار: اما گفتن انتظار روی خوش نداشته باشین !
جونگکوک :اون حق داره همچین حرفی بزنه ...بهخاطر بی عرضه گی من اون داره آزار میبینه !
.
.
.
با یک دست تو را نگه داشته ام ، و با دست دیگر از زندگی آویزان شدهام و تو درست الان میخواهی با انگشت هایم نشان بدهم چقدر دوستت دارم ؟
کمی مرا درک کن دخترک رویایی من !
.
.
.
جونگکوک و جیمین با لباس مبدل منتظر هایون بودند .
چند مین بعد هایون و سویا را دیدند که به سمتشان میآیند
جونگکوک وقتی هایون را دید دوید سمتش و بغلش کرد...
هایون جونگکوک راپس زد ...
جونگکوک : هایونا ...
هایون :واقعا انتظار داری با آغوش باز پذیرات باشم؟
هایون پس از کمی مکث جونگکوک را در آغوش گرفت و گفت : دلم واست تنگ شده بود ...
جونگکوک دستانش را دور کمر باریک دختر حلقه کرد ...اما خیلی طول نکشید که جیمین با هول و ولا گفت : یاع جونگکوکا ...بهمون حمله شده ...تو باهایون و سویا برگردین به قصر من جلوشونو میگیرم ...
جونگکوک دست هایون را گرفت خواست حرکت کند که هایون در بغلش افتاد !
تیری که مرد ناشناس از کمانش رها کرد به پشت هایون برخورد کرده بود...
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
۲.۲k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.