My Girl
Part¹
ویو ات
صبح با صدای دل خراش داداشم که تازه از تعطیلات اومده بود بیدار شدم رفتم لباس خوابمو در اوردم انداختم ماشین لباسشویی و رفتم دوش ۱۰ مینی گرفتم نگاه ساعت کردم چی ای خروس بی محل کی ادمو ساعت ۴:۴۰ دقیقه بیدار میکنه میخواستم دوباره بخوابم که یادم اومد تا من موهامو خشک کنم روتین روزانمو انجام بدم و یه کرم پودر و بالم لب بزنمو موهامو درست کنم و فرم مدرسمو بپوشم خودش ۱ ساعت هست همه کارامو کردم کیفمو برداشتم و رفتم سر میز صبحونه نشستم
جیمین:سلام آبجی گلم
ات: سلام تو چرا برگشتی
جیمین:یعنی برم
ات: یس برو
م.ات: اینو نگو ما دلمون براش تنگ شده
ات: خب من میرم
جیمین:گوشیت رو بردار
ات:مرسی که گفتی
"رفت کفششو پا کرد و رفت دانشگاه"
جیسو:ات جونم سلام
ات: جیسو یه خبر دلخراش دارم برات
یونا:من اومدم مدرستونو ببینم
یورا:من که بی کارم چی بگم همش اینجام
یونا:یورا تو برو پیش جیسو من میرم پیش ات
یورا:اوک
جیسو:یکم کم حرف بزنین چه خبری داری ات
ات: داداش خلم برگشته"ذوق"
جیسو:جدی"تعجب"نههههههههههههههههه
یورا:تو هنوز از مدیر نفرت داری
جیسو:اون احمق سال
جیمین:سال اولی که بودی مجبورت کرد کل روز نو مدرسه بمونی و کار کنی
ات:تو کی رسیدی
یورا: مدیرررررررررررررررررر
جیمین:یورا یونا شما چرا نمیرین کار کنین یکم این ات و این بی عقل رو تنها بزارین
یونا: کار گیرمون نمیاد
جیمین:بیاین تو دفتر من کار کنین
یورا: حالا از فردا امروز اومدم ات و جیسو رو ببینم
جیسو: بی عقل تویی و عمت
ات:بدون فکر کردن به اینکه عمش با من یکی هست
جیسو: ببخشید ات جونم"کیوت"
ات:بریم تو کلاسمون
•••••••زنگ تفریح•••••••
دخترا:"جیغ"
ات: اهای هه سو کی اومده اینجا
هه سو: داداش من جئون جونگ کوک
ات: اونور چه خبره
هه سو:مدیر و جیسو دارن دعوا میکنن
جیسو:اون دهنو ببند جناب مدیر لازم نکرده بگی من چیکار کنم
جیمین: تو نباید به مدیرت توهین کنی
یونا:جیسو بس کن
یورا: جناب پارک بس کنید
"افتادن به جون هم "
ات: بسه جیسو"داد"
کوک"هیونگ بس کن "داد"
ات: تو کیی که به مدیر ما چیز میگی
جیسو: ات جونم ببخشید"گریه"
جیمین:کوککککککککککککککککککککک خیلی وقته ندیدمت
کوک:تو همیشه به بچه های مدرسه دعوا میکنی
ات: جناب مدیر پارک لطفاً اون گوشیتون رو بدین به من
جیمین: بیا
کوک:حتی بهشون گوشی میدی
ات: دخترا بگین سیب
دخترا:سیب
ات:خب میزارم صفحه گوشی مدیر
جیمین:من فقط با این بی عقل زبون نفهم دعوا میکنم
جیسو: بی عقل عمته
ات و جیمین: دوباره اینو گفت خیلی واقعا اسکلی
کوک: قضیه گوشی دادن چیه
جیمین: این کوچولو که میبینی خواهر منه اگر بهش گوشی ندم تمام کارای بدمو به مامانم میگه
کوک: چه بد شانس من که اصلا نمیدونم زندان یا مرده
ات:هه سو خواهرته
کوک:
ویو ات
صبح با صدای دل خراش داداشم که تازه از تعطیلات اومده بود بیدار شدم رفتم لباس خوابمو در اوردم انداختم ماشین لباسشویی و رفتم دوش ۱۰ مینی گرفتم نگاه ساعت کردم چی ای خروس بی محل کی ادمو ساعت ۴:۴۰ دقیقه بیدار میکنه میخواستم دوباره بخوابم که یادم اومد تا من موهامو خشک کنم روتین روزانمو انجام بدم و یه کرم پودر و بالم لب بزنمو موهامو درست کنم و فرم مدرسمو بپوشم خودش ۱ ساعت هست همه کارامو کردم کیفمو برداشتم و رفتم سر میز صبحونه نشستم
جیمین:سلام آبجی گلم
ات: سلام تو چرا برگشتی
جیمین:یعنی برم
ات: یس برو
م.ات: اینو نگو ما دلمون براش تنگ شده
ات: خب من میرم
جیمین:گوشیت رو بردار
ات:مرسی که گفتی
"رفت کفششو پا کرد و رفت دانشگاه"
جیسو:ات جونم سلام
ات: جیسو یه خبر دلخراش دارم برات
یونا:من اومدم مدرستونو ببینم
یورا:من که بی کارم چی بگم همش اینجام
یونا:یورا تو برو پیش جیسو من میرم پیش ات
یورا:اوک
جیسو:یکم کم حرف بزنین چه خبری داری ات
ات: داداش خلم برگشته"ذوق"
جیسو:جدی"تعجب"نههههههههههههههههه
یورا:تو هنوز از مدیر نفرت داری
جیسو:اون احمق سال
جیمین:سال اولی که بودی مجبورت کرد کل روز نو مدرسه بمونی و کار کنی
ات:تو کی رسیدی
یورا: مدیرررررررررررررررررر
جیمین:یورا یونا شما چرا نمیرین کار کنین یکم این ات و این بی عقل رو تنها بزارین
یونا: کار گیرمون نمیاد
جیمین:بیاین تو دفتر من کار کنین
یورا: حالا از فردا امروز اومدم ات و جیسو رو ببینم
جیسو: بی عقل تویی و عمت
ات:بدون فکر کردن به اینکه عمش با من یکی هست
جیسو: ببخشید ات جونم"کیوت"
ات:بریم تو کلاسمون
•••••••زنگ تفریح•••••••
دخترا:"جیغ"
ات: اهای هه سو کی اومده اینجا
هه سو: داداش من جئون جونگ کوک
ات: اونور چه خبره
هه سو:مدیر و جیسو دارن دعوا میکنن
جیسو:اون دهنو ببند جناب مدیر لازم نکرده بگی من چیکار کنم
جیمین: تو نباید به مدیرت توهین کنی
یونا:جیسو بس کن
یورا: جناب پارک بس کنید
"افتادن به جون هم "
ات: بسه جیسو"داد"
کوک"هیونگ بس کن "داد"
ات: تو کیی که به مدیر ما چیز میگی
جیسو: ات جونم ببخشید"گریه"
جیمین:کوککککککککککککککککککککک خیلی وقته ندیدمت
کوک:تو همیشه به بچه های مدرسه دعوا میکنی
ات: جناب مدیر پارک لطفاً اون گوشیتون رو بدین به من
جیمین: بیا
کوک:حتی بهشون گوشی میدی
ات: دخترا بگین سیب
دخترا:سیب
ات:خب میزارم صفحه گوشی مدیر
جیمین:من فقط با این بی عقل زبون نفهم دعوا میکنم
جیسو: بی عقل عمته
ات و جیمین: دوباره اینو گفت خیلی واقعا اسکلی
کوک: قضیه گوشی دادن چیه
جیمین: این کوچولو که میبینی خواهر منه اگر بهش گوشی ندم تمام کارای بدمو به مامانم میگه
کوک: چه بد شانس من که اصلا نمیدونم زندان یا مرده
ات:هه سو خواهرته
کوک:
۳.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.