♡Desire hour♡

♡ساعت ارزو♡p15

+منم دوست دارم بابا کوکی:))
.
.
.

بوسیدن سر سوو-
-بگیر بخواب
فردا باهات کار دارم
+یاااا کوکی منو نترسون
.
.
.

-یاح یاح یاح
+=نگاه چپ چپ:/
.
.
.
پرش به فردا صبح
ساعت ۹:۳۰
.
.
.
زبان سوو:
چشمام رو باز کردم به ساعت نگا کردم ساعت ۹:۳۰ دقیقه
بود
کوکی هنوز خواب بود
یه نگا بهش انداختم
وایییییی
حتی این بشر تو خوابم خوشگله
عررررررر
توخیالاتم بودم که یهو
دیدم کوکی چشماشو باز کرد
منم سریع چشامو بستم خودمو زدم به خواب
.
.
.
زبان کوکی:
چشمام رو باز کردم
نو افتاب تو چشمم بود
بلند شدم رفتم پرده اتاق رو کشیدم
دوباره اومدم سر جام
چشمم به سوو افتاد
فک کنم خواب بود
موهای رو صورتشو کنار زدم
با دقت صورتشو انالیزم میکردم
(انالیزم میشه همون نگاه کردن خودمون)
واوو
چه چشم هایی چه لباهای زیبایی
احساس میکنم عاشقش شدم
ولی نه کوکی تو عاشقش نباید بشی
وگرنه از همه چی محروم میشی
یاد اون اتفاق افتادم که عاشق شومی شدم
همه چی خوب بود
تا اینکه.....
.
.
.
اینم از این پارت:)
ادامه پارت بعد=))
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤