بعد مدتی
بعد مدتی
هردومون
پاشدیمو شرو
کردیم
باید برای
خریداسی
عروسی
میرفتیم بیرون
و خب عموهم
گفت
میخوایم بریم
لباس عروس
بگیریم هیچی
نگفتم
فقط سوار
ماشین شدم
اما مطمئنم
اتاق پرو
میتونه فرشته
ی نجاتم باشه پس....
رسیدیم و
رفتیم داخل
تمام کارکنا
واسه ی عمو
تعظیم میکردن
اول برای
اینکه شک نکنه
چنتا لباسو
پرو کردم که...
اینبارم گفت
نه و اتاق
پرو یه
پنجره بزرگ به
بیرون
داشت با پرده
های کشیده
که کسی
دیده نشه
پس نگاهی...
هردومون
پاشدیمو شرو
کردیم
باید برای
خریداسی
عروسی
میرفتیم بیرون
و خب عموهم
گفت
میخوایم بریم
لباس عروس
بگیریم هیچی
نگفتم
فقط سوار
ماشین شدم
اما مطمئنم
اتاق پرو
میتونه فرشته
ی نجاتم باشه پس....
رسیدیم و
رفتیم داخل
تمام کارکنا
واسه ی عمو
تعظیم میکردن
اول برای
اینکه شک نکنه
چنتا لباسو
پرو کردم که...
اینبارم گفت
نه و اتاق
پرو یه
پنجره بزرگ به
بیرون
داشت با پرده
های کشیده
که کسی
دیده نشه
پس نگاهی...
۸.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.