Bitter or sweet ending p.5
بابت تاخیر ببخشید
شما خودتون میدونید امتحانات نوبت اول شروع شده ومنم از شانس گندم امتحانام پشت سر هم افتاده و فرجه هام ناجوره و مجبورم بعضی وقتا وسط یه درسی که امتحان دارم برای امتحان درس دیگه هم و اصلا نمیتونم حتی سمت گوشی برم الانم فقط به خاطر اینکه اعلام کردن تعطیله وقت کردم بنویسم ولی با اینکه پسفردا امتحان دارم برای عذر خواهی تا هر وقت بِکِشمو خوابم نبره براتون مینویسم.....
جولی : کم کم دارم ازت میترسم.......
ا/ت : هنوز مونده تا با این ا/ت آشنا بشی برای فردا بلیط بگیر......
جولی : چی...تو که هنوز طلاقتو نگرفتی....
ا/ت : مطمئن باش همین فردا احضاریه دادگاه روی میزه..... بعدش به مقصد آمریکا حرکت میکنم......
جولی : اوکی ولی بهتر روی جمله بندیات کار کنی عزیزم....حرکت میکنم نه میکنیم.......
ا/ت : ببینم مگه تو هم میخوای بیای....
جولی : پس چی فک کردی تنها رهات میکنم دیار غربت.....
ا/ت : پس اینجا چ....
سریع پرید وسط حرفمو گفت.......
جولی : هیچی دیگه کلیداشو دست یکی میسپرم باهات میام.....مطمئنم تو تا پاتو اونجا بزاری نمیدونی اصلا واسه چه کاری اومده بودی چه برسه زبونشون یادت بیاد
ا/ت : هر هر هر نه بابا نمکدون....این همه نمک میریزی نمکت تمام نشه گمشو برو بخواب تا منم برم کپ مرگمو بزارم
همینجور که بلند میشدم غر غر کردم
ا/ت : انقدر اگه از همین زرای حکیمانت توی دانشگاه میزدی وضعت این نبود
تا اینو شنید سریع یدونه از دمپایی هاشو درآورد و به سمتم پرتاب کردو گفت
جولی : مگه وضعم چطوره دختره ی عنترررر یه جور میگه حالا انگار نمرات خودش خیلی بالا بود حالا خوبه تو ۱۱ میشدی من ۱۰ سر یه عدد اختلاف چی چرت و پرت بلغور میکنی.......( همشو با داد گفت)
ا/ت : میگم جول نظرت چیه رپر شی به خدا خیلی خوب رپ میکنی طوری که هیچی نفهمیدم .....
بعد از این حرف یه لبخند ملیحی زدمو مثل اسب سریع به طرف اتاق حرکت کردم تا از ضربات بعدیش در امان باشم.....با دیدن تختم لبخندی زدمو گفتم.....
ا/ت : بالاخره بهم رسیدیم عشقم.....
خودمو روی تخت انداختمو ادامه دادم.....
ا/ت : آخیشششش بالاخره راحت شدم......فردا بالاخره همچی تمام میشه...همچیی
قطره اشک سمجی که از گوشه چشم چپم پایین اومد رو سریع پاک کردم و بالشتم رو بغل کردم......زیر لب با خودم گفتم
ا/ت : تظاهر به قوی بودن سخته....اینکه تظاهر کنی که هیچ اتفاقی نیافتاده از اونم سخت تره اما باید یاد بگیرم که قوی باشم باید یاد بگیرم از اتفاقات زود عبور کنم و درآخر باید به قلبم یاد بدم که دیگه براش نتپه شاید سخت باشه اما ممکنه باید بهش یاد بدم دیگه اونو فراموش کنه باید یاد بگیره که اون دیگه نیست کسی که به خاطرش به تپش درمی اومد دیگه نیست خیلی وقته که تنهات گذاشته آروم آروم چشمام گرم شدوخوابم برد پارت بعدی رو الان میزارم
شما خودتون میدونید امتحانات نوبت اول شروع شده ومنم از شانس گندم امتحانام پشت سر هم افتاده و فرجه هام ناجوره و مجبورم بعضی وقتا وسط یه درسی که امتحان دارم برای امتحان درس دیگه هم و اصلا نمیتونم حتی سمت گوشی برم الانم فقط به خاطر اینکه اعلام کردن تعطیله وقت کردم بنویسم ولی با اینکه پسفردا امتحان دارم برای عذر خواهی تا هر وقت بِکِشمو خوابم نبره براتون مینویسم.....
جولی : کم کم دارم ازت میترسم.......
ا/ت : هنوز مونده تا با این ا/ت آشنا بشی برای فردا بلیط بگیر......
جولی : چی...تو که هنوز طلاقتو نگرفتی....
ا/ت : مطمئن باش همین فردا احضاریه دادگاه روی میزه..... بعدش به مقصد آمریکا حرکت میکنم......
جولی : اوکی ولی بهتر روی جمله بندیات کار کنی عزیزم....حرکت میکنم نه میکنیم.......
ا/ت : ببینم مگه تو هم میخوای بیای....
جولی : پس چی فک کردی تنها رهات میکنم دیار غربت.....
ا/ت : پس اینجا چ....
سریع پرید وسط حرفمو گفت.......
جولی : هیچی دیگه کلیداشو دست یکی میسپرم باهات میام.....مطمئنم تو تا پاتو اونجا بزاری نمیدونی اصلا واسه چه کاری اومده بودی چه برسه زبونشون یادت بیاد
ا/ت : هر هر هر نه بابا نمکدون....این همه نمک میریزی نمکت تمام نشه گمشو برو بخواب تا منم برم کپ مرگمو بزارم
همینجور که بلند میشدم غر غر کردم
ا/ت : انقدر اگه از همین زرای حکیمانت توی دانشگاه میزدی وضعت این نبود
تا اینو شنید سریع یدونه از دمپایی هاشو درآورد و به سمتم پرتاب کردو گفت
جولی : مگه وضعم چطوره دختره ی عنترررر یه جور میگه حالا انگار نمرات خودش خیلی بالا بود حالا خوبه تو ۱۱ میشدی من ۱۰ سر یه عدد اختلاف چی چرت و پرت بلغور میکنی.......( همشو با داد گفت)
ا/ت : میگم جول نظرت چیه رپر شی به خدا خیلی خوب رپ میکنی طوری که هیچی نفهمیدم .....
بعد از این حرف یه لبخند ملیحی زدمو مثل اسب سریع به طرف اتاق حرکت کردم تا از ضربات بعدیش در امان باشم.....با دیدن تختم لبخندی زدمو گفتم.....
ا/ت : بالاخره بهم رسیدیم عشقم.....
خودمو روی تخت انداختمو ادامه دادم.....
ا/ت : آخیشششش بالاخره راحت شدم......فردا بالاخره همچی تمام میشه...همچیی
قطره اشک سمجی که از گوشه چشم چپم پایین اومد رو سریع پاک کردم و بالشتم رو بغل کردم......زیر لب با خودم گفتم
ا/ت : تظاهر به قوی بودن سخته....اینکه تظاهر کنی که هیچ اتفاقی نیافتاده از اونم سخت تره اما باید یاد بگیرم که قوی باشم باید یاد بگیرم از اتفاقات زود عبور کنم و درآخر باید به قلبم یاد بدم که دیگه براش نتپه شاید سخت باشه اما ممکنه باید بهش یاد بدم دیگه اونو فراموش کنه باید یاد بگیره که اون دیگه نیست کسی که به خاطرش به تپش درمی اومد دیگه نیست خیلی وقته که تنهات گذاشته آروم آروم چشمام گرم شدوخوابم برد پارت بعدی رو الان میزارم
۳۷.۴k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.