وقتی داییت عاشقت میشه ...😈
پارت سیزدهم* کوک:ببین میدونم این رابطه درستی نیست و کسی تایید نمیکنم منم میفهمم حتی خیلی انکار کردم پاشدم رفتم یه جای دور از تو با هزارتا دختر بودم اما هیچکدوم حسی که به تو داشتم نشدن لونا:پس برای همین اون موقع درستو بهونه کردی.....(شوکه) کوک:اره درسته اما نشد برگشتم تا تورو بدست بیارم و هرچی که مانع این کار میشه رو مطمعن باش نابود میکنم چون من دیوانه بار عاشقتمممممم (بلند داد میزنه) لونا:یااااا ساکت شواینجا نزدیک خونس یکی میشنوه کوک:میتونم بغلت کنم خیلی دلم میخواست بغلش کنم و سرمو ببرم تو گردنش اون واقعا بوی خیلیییی خوبی داشت با تکون دادن سرش اجازه رو برام صادر کرد منم مستقیم بغلش کردمو سرمو بردم تو گردنش یه بوسه کوچیک زدم به گردنش و خیلی عمیق بوش کردم یه یهو گوشیش زنگ خورد و ازم جدا شد لونا:بله اوما _... اوهمو باشه داریم میام کوک:چیشده لونا:بابات اومده بزن بریم نشستیم تو ماشین که دوباره موضوع یادراوری کردم کوک:میدونم باید فکر کنی اما لطفا امشب جوابتو بهم بگو تا باهم بار این عشق ممنوع رو بدوش بکشیم و لطفا خود خواه نباش لونا:سعی میکنم فلش به شب* لونا~ بعد کلی کلنجار رفتن باخودم بلاخره تصمیمو گرفتم درست من نباید خود خواه باشم پاشدم رفتم اتاق جونگ کوک کوک~ توی فکر لونا بودم مگه بجز اون چیز دیگه ایی هم برای فکر کردن دارم داشتم فکر میکردم بهش که یهو خودش وارد اتاق شد کوک:اا لونا خوش اومدی لونا:ممنون من فکرامو کردم کوک:خب....(با استرس) لونا:کوک من .......
لایک♡👈❤️ کامنت💕
لایک♡👈❤️ کامنت💕
۳۲.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.