تک پارتی چیفویو
تک پارتی (درخواستی )
موضوع : خواهر چیفویو
علامت ها : ا.ت ☆ چیفویو ■
الان شما ۱۴ سالتونه و چیفویو ۱۶
چیفویو توی همون گنگ تومانه
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ویو ا.ت
امروز مایکی گفته بود که جلسه داریم و چیفویو تولدشه باید سوپرایزش کنمممممم تا بفهمه چقدر خواهر خوبی داره ( راستی باجی و چیفویو توی حال نشستن و ا.ت توی اتاقه )
خب اول باید با باجی هماهنگ کنم
☆باجیی ساننن میشه لطفا بیایی تو اتاقمممم ( داد فزاوان )
باجی : چیکارم داریییی (داددددد زیاد :/ )
☆بیا تو کارت نباشههههه
چیفویو : هویی باجی دست از پا خطا کنی من میدونم و توو
باجی : باشه باشه
راوی
باجی رفت توی اتاق ا.ت و ا.ت در بست
☆باجییی میدونی امروز چه روزیه
باجی : نه عیده؟!
☆خنگ تولد چیفویوعهه
باجی : اصلا یادم نبوددد
☆میتونی با مایکی هماهنگ کنی که اونجا سوپرایزش کنیم
باجی : بزار زنگ بزنم.........
ویو چیفویو
اینا چرا از اتاق بیرون نمیان دارن چیکار میکنن ( دارن قر میدن چیفویو جان تو بشین :| )
بزار برم در بزنم
ویو اتاق ا.ت و باجی
باجی : حله فقط مایکی بادکنک با تو باشه
خدافظ
☆چیشددد گفت میشه تولد بگیریم
باجی : اره قبول کرد
☆خب باجی سان تو برو کیک بخر منم شمع
باجی : خسته نشی ا.ت جان خودم میخرم همونجا تو برو پیش مایکی :|
ویو چیفویو
در با پا شکوندم و دیدم ا.ت داره موهای باجی رو میبنده ( دیدی برادر کار بد نمیکنن )
(بنده گشادم )
☆خب همه صف کشیدن با مایکی قرار گذاشتیم که چیفویو رو بیارن روی صحنه و بعد تولد بگیریم
☆ایی فقط چجور بین این همه ادم رد بشم
داشتم رد میشدم که به چند نفر خوردم که دیدم میخوان بزننم ( راستی تو تومان دست درازی نمیکردن ولی شما فکنین میکنن )
سر و صدا میشه و و همه دور ا.ت جمع میشن که چیفویو میبینه داره خواهرش کتک میخوره
■ هیییی از اون دختر دور بشین
کتک میزنه همه رو ا.ت نجات یافتیده میشه :/
☆ ببخشید داداشی میخواستیم با مایکی و باجی برات تولد ...هق.....بگیریم........ام...اما نشدد(گریه فراوان)
■هیشش اشکال نداره تو بودنت برای من هدیس اروم باش بیا بغلم ابجی کوچولوی لوسم
☆داداشییییی ( گریه میکنه و میره بغل باجی )
■بیا بریم خونه
اولین بارمه نوشتم و اگر اشکالی داره بگید تا بعدی ها رو بهتر بنویسم :)
موضوع : خواهر چیفویو
علامت ها : ا.ت ☆ چیفویو ■
الان شما ۱۴ سالتونه و چیفویو ۱۶
چیفویو توی همون گنگ تومانه
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ویو ا.ت
امروز مایکی گفته بود که جلسه داریم و چیفویو تولدشه باید سوپرایزش کنمممممم تا بفهمه چقدر خواهر خوبی داره ( راستی باجی و چیفویو توی حال نشستن و ا.ت توی اتاقه )
خب اول باید با باجی هماهنگ کنم
☆باجیی ساننن میشه لطفا بیایی تو اتاقمممم ( داد فزاوان )
باجی : چیکارم داریییی (داددددد زیاد :/ )
☆بیا تو کارت نباشههههه
چیفویو : هویی باجی دست از پا خطا کنی من میدونم و توو
باجی : باشه باشه
راوی
باجی رفت توی اتاق ا.ت و ا.ت در بست
☆باجییی میدونی امروز چه روزیه
باجی : نه عیده؟!
☆خنگ تولد چیفویوعهه
باجی : اصلا یادم نبوددد
☆میتونی با مایکی هماهنگ کنی که اونجا سوپرایزش کنیم
باجی : بزار زنگ بزنم.........
ویو چیفویو
اینا چرا از اتاق بیرون نمیان دارن چیکار میکنن ( دارن قر میدن چیفویو جان تو بشین :| )
بزار برم در بزنم
ویو اتاق ا.ت و باجی
باجی : حله فقط مایکی بادکنک با تو باشه
خدافظ
☆چیشددد گفت میشه تولد بگیریم
باجی : اره قبول کرد
☆خب باجی سان تو برو کیک بخر منم شمع
باجی : خسته نشی ا.ت جان خودم میخرم همونجا تو برو پیش مایکی :|
ویو چیفویو
در با پا شکوندم و دیدم ا.ت داره موهای باجی رو میبنده ( دیدی برادر کار بد نمیکنن )
(بنده گشادم )
☆خب همه صف کشیدن با مایکی قرار گذاشتیم که چیفویو رو بیارن روی صحنه و بعد تولد بگیریم
☆ایی فقط چجور بین این همه ادم رد بشم
داشتم رد میشدم که به چند نفر خوردم که دیدم میخوان بزننم ( راستی تو تومان دست درازی نمیکردن ولی شما فکنین میکنن )
سر و صدا میشه و و همه دور ا.ت جمع میشن که چیفویو میبینه داره خواهرش کتک میخوره
■ هیییی از اون دختر دور بشین
کتک میزنه همه رو ا.ت نجات یافتیده میشه :/
☆ ببخشید داداشی میخواستیم با مایکی و باجی برات تولد ...هق.....بگیریم........ام...اما نشدد(گریه فراوان)
■هیشش اشکال نداره تو بودنت برای من هدیس اروم باش بیا بغلم ابجی کوچولوی لوسم
☆داداشییییی ( گریه میکنه و میره بغل باجی )
■بیا بریم خونه
اولین بارمه نوشتم و اگر اشکالی داره بگید تا بعدی ها رو بهتر بنویسم :)
۲.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.