p38
ب:منظورت چیه میفهمیییی
کوک:خب ...اهم
ب:کوکی چرا دنبالم اومدی
کوک:چرا گریه میکنی؟
ب:تو درست میگفتی...هق...هق اون اون منو با یه شکم بزرگانداخت بیرون هق
کوک:اروم باش عزیزم خودم برات هستم
ب:هق...هق
کوک:بغل کردن_
ب:
پدرم میگفت که نباید بهش دل ببندم ولی منه احمق .... سرنوشتم همین بوده ...نکنه ادامه داره؟
کوک:میای پیش خودممیمونی
ب:کوک مامان بابات اذیت میشن
کوک:من چند روزه از مامان بابام جدا زندگی میکنم
ب:اها
کوک:بیا پیش خودم
ب:کوک زحمت میشم
کوک:براممراحمین
ب:مراحمیم؟
کوک:این کوچولو هم قراره باهامون زندگی کنه دیگه
ب:(لبخند)توخیلی خوبی
کوک:مثل تو
ب:
با کوک رفتم خونش
ب:خیلی شیکه
کوک:واقعا؟
ب:اره
کوک:بندایا
ب:بله
کوک:ببینم این اتاق چطوره؟
ب: تمش... بنفش و سفیده....از کجا فهمیدی من اینجوری تمی رو دوست دارم؟
کوک:وقتی اومده بودماتاقت تمش بنفش و سفید بود
ب:کوک تو خیلی خوبی
کوک:(لبخند)
ب:کوکمیتونم یه چی بگم
کوک:جانم
ب:فردا باید برم جنسیت بچه رو بفهمم
کوک:پنجماهگیته؟
ب:هوم
کوک:میریممممم اخییییی(کیوتتتتتتتتتت)
ب:(لبخند)
کوک:بیا برو بخواب منم برمبخوابم اگر گرسنه ای تو یخچال همچی هست
ب:دستت درد نکنه کوکی
کوک:(بوس پروازی)
ب:(خنده)
کوک،ب:شب بخیرررر
ب:
رفتم داخل اتاق اونقدر گریه کردم که خوابمبرد صبح پاشدم رفتم پایین که دیدم صبحونه حاظره و یه نامه ای هس
کوک:سویتی صبحونه رو درست کردمحتما بخوریا امروز زود ار کار برمیگردم میریم دکتر بعدش بهت یه سوپرایز دارم
ب:کیوت
ب:
شروع کردم به خوردن غذا و بعدش جمعش کردم
(پرش زمانی بعد ۴ ساعت)
نشسته بودم داشتم به فیلمنگاه میکردمکه گوشیم زنگ خورد
ب:بله؟
کوک:خانم خوشگله بیا بریم دکتر
ب:اقای مهربون دم دری؟
کوک:بله خانم خوشگله
ب:(خنده)دارم میام
ب:
رفتم حاظر شدمو نشستمتو ماشین
کوک:بریمببینیم قراره جنس طلا بیاد یا سنگ
ب:هن؟
کوک:خب...دختر که طلاس...پسرم که سنگه
ب:واهای🤣🤣🤣یعنی الانتوسنگی
کوک:دیقا(نه جونگ کوکا تو طلای قلبمونی(یعنی همه اعضا))
ب:نچ تو خودت یه مشت طلایی
کوک:خدایی؟؟؟؟؟
ب:خدایی
کوک:(خنده خرگوشی)
ب:(لبخند)
ب:
رسیدیم دمدکتر رفتم تو کوکم اومد
دکتر:خب خانم کیم(که اخمای کوک روی هممیره)
بچتون پیه به نظرتون؟
کوک:طلا...منظور دختر
ب:(خنده)منم تو این فکرم
دکتر:(لبخند)نه جنسیتش پسره(اخه بچه ها چون تو هر فیک بچه دختر میشه میگین پس چیشده پسر نمیگم اخه من دختربچه خیلییییی دوست دارم...و از تبعیض جنسیت متنفرممممم برا همین میخوام لااقل با این فیکا اروم باشم (نوعی روانگی🤣🤣))
کوک:جنسش سنگ بوده که
ب:کوک(خنده)
ب:
بعد خدافضی با دکتر رفتیم خونه
کوک:بندایا
ب:هوم
کوک:بیا برقصیم
ب:چی
کوک:نگا(اهنگ باز میکنه)
کوک:بیا دانس
ب:
کوک:خب ...اهم
ب:کوکی چرا دنبالم اومدی
کوک:چرا گریه میکنی؟
ب:تو درست میگفتی...هق...هق اون اون منو با یه شکم بزرگانداخت بیرون هق
کوک:اروم باش عزیزم خودم برات هستم
ب:هق...هق
کوک:بغل کردن_
ب:
پدرم میگفت که نباید بهش دل ببندم ولی منه احمق .... سرنوشتم همین بوده ...نکنه ادامه داره؟
کوک:میای پیش خودممیمونی
ب:کوک مامان بابات اذیت میشن
کوک:من چند روزه از مامان بابام جدا زندگی میکنم
ب:اها
کوک:بیا پیش خودم
ب:کوک زحمت میشم
کوک:براممراحمین
ب:مراحمیم؟
کوک:این کوچولو هم قراره باهامون زندگی کنه دیگه
ب:(لبخند)توخیلی خوبی
کوک:مثل تو
ب:
با کوک رفتم خونش
ب:خیلی شیکه
کوک:واقعا؟
ب:اره
کوک:بندایا
ب:بله
کوک:ببینم این اتاق چطوره؟
ب: تمش... بنفش و سفیده....از کجا فهمیدی من اینجوری تمی رو دوست دارم؟
کوک:وقتی اومده بودماتاقت تمش بنفش و سفید بود
ب:کوک تو خیلی خوبی
کوک:(لبخند)
ب:کوکمیتونم یه چی بگم
کوک:جانم
ب:فردا باید برم جنسیت بچه رو بفهمم
کوک:پنجماهگیته؟
ب:هوم
کوک:میریممممم اخییییی(کیوتتتتتتتتتت)
ب:(لبخند)
کوک:بیا برو بخواب منم برمبخوابم اگر گرسنه ای تو یخچال همچی هست
ب:دستت درد نکنه کوکی
کوک:(بوس پروازی)
ب:(خنده)
کوک،ب:شب بخیرررر
ب:
رفتم داخل اتاق اونقدر گریه کردم که خوابمبرد صبح پاشدم رفتم پایین که دیدم صبحونه حاظره و یه نامه ای هس
کوک:سویتی صبحونه رو درست کردمحتما بخوریا امروز زود ار کار برمیگردم میریم دکتر بعدش بهت یه سوپرایز دارم
ب:کیوت
ب:
شروع کردم به خوردن غذا و بعدش جمعش کردم
(پرش زمانی بعد ۴ ساعت)
نشسته بودم داشتم به فیلمنگاه میکردمکه گوشیم زنگ خورد
ب:بله؟
کوک:خانم خوشگله بیا بریم دکتر
ب:اقای مهربون دم دری؟
کوک:بله خانم خوشگله
ب:(خنده)دارم میام
ب:
رفتم حاظر شدمو نشستمتو ماشین
کوک:بریمببینیم قراره جنس طلا بیاد یا سنگ
ب:هن؟
کوک:خب...دختر که طلاس...پسرم که سنگه
ب:واهای🤣🤣🤣یعنی الانتوسنگی
کوک:دیقا(نه جونگ کوکا تو طلای قلبمونی(یعنی همه اعضا))
ب:نچ تو خودت یه مشت طلایی
کوک:خدایی؟؟؟؟؟
ب:خدایی
کوک:(خنده خرگوشی)
ب:(لبخند)
ب:
رسیدیم دمدکتر رفتم تو کوکم اومد
دکتر:خب خانم کیم(که اخمای کوک روی هممیره)
بچتون پیه به نظرتون؟
کوک:طلا...منظور دختر
ب:(خنده)منم تو این فکرم
دکتر:(لبخند)نه جنسیتش پسره(اخه بچه ها چون تو هر فیک بچه دختر میشه میگین پس چیشده پسر نمیگم اخه من دختربچه خیلییییی دوست دارم...و از تبعیض جنسیت متنفرممممم برا همین میخوام لااقل با این فیکا اروم باشم (نوعی روانگی🤣🤣))
کوک:جنسش سنگ بوده که
ب:کوک(خنده)
ب:
بعد خدافضی با دکتر رفتیم خونه
کوک:بندایا
ب:هوم
کوک:بیا برقصیم
ب:چی
کوک:نگا(اهنگ باز میکنه)
کوک:بیا دانس
ب:
۲۱.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.