وقتی بچه خودش رو نمی خواست part:1
داشتم بیکار تو اینستا می چرخیدم که پست جدید پارک جیمین رو دیدم که کنار یه دختر وایستاده و دستش رو دور کمر دختره حلقه کرد اشک تو چشمام حلقه بست داشتم از حسادت میترکیدم با خودم گفتم:چه زود منو فراموش کردی پارک جیمین
عکس رو لایک کردم و گوشی رو پرت دادم روی میز
از جام بلند شدم و رفتم یه صبحونه خوب درست کردم داشتم غذام رو می خوردم که جیون تاتی تاتی اومد پیشم تنها یادگاری که از جیمین داشتم فقط پسرم بود
جیمین زمانی که فهمید باردارم بخاطر موقعیت اجتماعی ای که داشت خواست بچه رو سقط کنم زمانی که منم مخالفت کردم ازمن جدا شد
جیون الان ۲ سالشه خیلی شیرینه ولی کپی برابر با اصل جیمینه
انگار نه انگار من ۹ ماه تو شکمم نگهش داشتم کلی درد کشیدم بخاطرش ۲ ساله دارم بزرگش می کنم
امروز پرواز به کره داشتیم قرار بود پسرم امروز سرزمین پدریش رو ببینه درسته که پدرش اونو نخواست ولی من عاشقانه می پرسیدیدمش بعد از خوردن صبحانه لباس جیون رو عوض کردم لباس های خودم هم عوض کردم تاکسی خبر کردم چمدون هارو توی تاکسی گذاشتم آخرین عکسمون رو با جیون جلوی خونه انداختیم
سوار تاکسی شدیم به سمت فرودگاه حرکت کردیم.
بعد از اینکه سوار شدیم جیون که اولین بارش بود سوار هواپیما میشد خیلی میترسید بغلش کردم و آرومش کردم
پرش زمانی رسیدن به کره
رسیدیم کره الان رسما هوا تاریکه جیون خوابش برده بود چمدون هارو گرفته بودم داشتیم از فرودگاه خارج می شدیم که با جین اوپا برخورد کردم اولش توی شک بودم که با حرف جین اوپا به خودم اومدم
جین:ا.ت خودتی ؟این کوچولو کیه؟
ا.ت:مشتاق دیدار جین اوپا آره خودمم اینم پسرم جیون هست
جین:اوخی قربونش چقدر شبیهه جیمینه
ا.ت:می خواسته شبیهه باباش نباشه
جین:ا.ت چی؟
ا.ت:همه چیز رو تعریف می کنم بریم کافه فرودگاه
جین:آره بخاطر جیمین اومده بودم
ا.ت:خوب بریم
ا.ت و جین و جیون رفتن کافه ا.ت جیون رو توی صندلی کودک گذاشت جیون خوابش برده بود خیلی ناز بود آدم دلش می خواست بخورتش
جین:خب ا.ت میشنوم
ا.ت:راستش زمانی که من رفتم آمریکا باردار بودم
جین:چییییی؟جیمین میدونه؟
ا.ت:،آره همینطوره خود جیمین پسرش رو نخواست اون خواست سقط کنم زمانی هم که من قبول نکردم ازم جدا شد منم رفتم آمریکا
جین:پسره احمق
ا.ت و جین داشتن باهم حرف میزدن که گوشی جین زنگ خورد
جین:ببخشید الان میام
ا.ت:باشه
جین رفت چند قدم اونطرف تر و گوشی رو جواب داد
جین:الو
جیمین:هیونگ پس کجایی
جین:همین الان بیا کافه فرودگاه
جبمین:باشه
جین گوشی رو قطع کرد و رفت نشست
جین:ببخشید
ا.ت:این چه حرفیه
داشتن حرف میزدن که جیمین اومد و با دیدن ا.ت تعجب کرد
جیمین:ا.ت؟
ا.ت:مشتاق دیدار پارک جیمین
جیمین:این پسر کوچولو کیه؟
جین:خجالت نمی کشی؟
جیمین:برای چی؟
عکس رو لایک کردم و گوشی رو پرت دادم روی میز
از جام بلند شدم و رفتم یه صبحونه خوب درست کردم داشتم غذام رو می خوردم که جیون تاتی تاتی اومد پیشم تنها یادگاری که از جیمین داشتم فقط پسرم بود
جیمین زمانی که فهمید باردارم بخاطر موقعیت اجتماعی ای که داشت خواست بچه رو سقط کنم زمانی که منم مخالفت کردم ازمن جدا شد
جیون الان ۲ سالشه خیلی شیرینه ولی کپی برابر با اصل جیمینه
انگار نه انگار من ۹ ماه تو شکمم نگهش داشتم کلی درد کشیدم بخاطرش ۲ ساله دارم بزرگش می کنم
امروز پرواز به کره داشتیم قرار بود پسرم امروز سرزمین پدریش رو ببینه درسته که پدرش اونو نخواست ولی من عاشقانه می پرسیدیدمش بعد از خوردن صبحانه لباس جیون رو عوض کردم لباس های خودم هم عوض کردم تاکسی خبر کردم چمدون هارو توی تاکسی گذاشتم آخرین عکسمون رو با جیون جلوی خونه انداختیم
سوار تاکسی شدیم به سمت فرودگاه حرکت کردیم.
بعد از اینکه سوار شدیم جیون که اولین بارش بود سوار هواپیما میشد خیلی میترسید بغلش کردم و آرومش کردم
پرش زمانی رسیدن به کره
رسیدیم کره الان رسما هوا تاریکه جیون خوابش برده بود چمدون هارو گرفته بودم داشتیم از فرودگاه خارج می شدیم که با جین اوپا برخورد کردم اولش توی شک بودم که با حرف جین اوپا به خودم اومدم
جین:ا.ت خودتی ؟این کوچولو کیه؟
ا.ت:مشتاق دیدار جین اوپا آره خودمم اینم پسرم جیون هست
جین:اوخی قربونش چقدر شبیهه جیمینه
ا.ت:می خواسته شبیهه باباش نباشه
جین:ا.ت چی؟
ا.ت:همه چیز رو تعریف می کنم بریم کافه فرودگاه
جین:آره بخاطر جیمین اومده بودم
ا.ت:خوب بریم
ا.ت و جین و جیون رفتن کافه ا.ت جیون رو توی صندلی کودک گذاشت جیون خوابش برده بود خیلی ناز بود آدم دلش می خواست بخورتش
جین:خب ا.ت میشنوم
ا.ت:راستش زمانی که من رفتم آمریکا باردار بودم
جین:چییییی؟جیمین میدونه؟
ا.ت:،آره همینطوره خود جیمین پسرش رو نخواست اون خواست سقط کنم زمانی هم که من قبول نکردم ازم جدا شد منم رفتم آمریکا
جین:پسره احمق
ا.ت و جین داشتن باهم حرف میزدن که گوشی جین زنگ خورد
جین:ببخشید الان میام
ا.ت:باشه
جین رفت چند قدم اونطرف تر و گوشی رو جواب داد
جین:الو
جیمین:هیونگ پس کجایی
جین:همین الان بیا کافه فرودگاه
جبمین:باشه
جین گوشی رو قطع کرد و رفت نشست
جین:ببخشید
ا.ت:این چه حرفیه
داشتن حرف میزدن که جیمین اومد و با دیدن ا.ت تعجب کرد
جیمین:ا.ت؟
ا.ت:مشتاق دیدار پارک جیمین
جیمین:این پسر کوچولو کیه؟
جین:خجالت نمی کشی؟
جیمین:برای چی؟
۴.۹k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.