کینه ایی🎧

کینه ایی🎧
part:¹⁸
_گمشین دیگه بالا سرم مثل سگ ایستادید ور ور ور (با داد)
_چته تورو،باز بهت خندیدم رو دادم نه
درسته زنمی و طرف داریتو میکنم پاهاتو میشکونما درست بشین ببینم (با داد)
ممد:ولش کن ارسلان خاب بود بدقور شد دیگه
_رو دادم بهش چون اینا هستن اینجا حقو با این میدم درست نیست سوء استفاده کنه گمشو تو اتاقت زود باش(با داد)
دیانا:
بغضم گرفته بود
چرا باهام اینجوری رفتار کرد
خوب حق میدم رفتار منم بد بود نباید داد میزدم
سریع بدو بدو گنان رفتم اتاقم
ارسلان:
سر دیانا گه داد کشیدم سریع رفت تو اتاقش و
درو بست

که بچه ها کنارم نشستن
که ممد دستشو رو شونم گذاشت گفت:

_چرا حرصتو سر این بچه خالی میکنی بدقور کرده دیگه یه چیزی گفته تو چرا خوردش میکنی جلو ما

_نمیدونم ممد واقعل نمیدونم دیگه دیونه شدم و نمیدونم چکار کنم احساس میکنم نقشمون اشتباس
انگار دیگه ارباب نیستم
حتی زن داییمم بهم احترام نمیزاره
خونم شده برای اون

محزاب:تو  باید وقتی زن داییت حرف چرند میزنه بزنی تو دهنش

_خب بزرگ تر از اینه الاغ

_راست میگه اصلا برام مهم نیست ارباب بودنم زیر پا میره

خیلی دارم با دیانا ساده رفتار میکنم

_با اون بچه که باید قشنگ رفتار کنی
.................
🤍❄
به رمانم از ۱تا۱۰ چند میدید💜🦉