پارت ۱۷ گل پژمرده من🥀
#جمهوری-اسلامی-ایران
( سبزی پلو با ماهی ک....ت سپاهی )
((رباط فعاله گزارش کنی ..... برات بد میشه))
جنبه نداری نخون جات اینجا نیس!
صبح از خواب بیدار شدم یونگی نبود و فقط یه برگه دیدم .
حوصلم نگرفت بخونم اوووو...وَاَو ساعت ۱۷ : ۱ دقیقس توی کره همه ساعت ۸ یا ۹ بلند میشن دیگه ته تهش ساعت ۱۰ .
اما خوب من کوالام 🐨
این چرخه کی...ریرو شکستم و خب خیلی جالبه من خصوصیات اخلاقی اصلاً شبیه کرهایها نیست همین که ساعت ۱ یا ۲ بیدار میشم الانم اووو گفتنم به خاطر این بودش که خیلی زود بیدار شدم معمولاً ساعت ۲ بیدار میشم باورش سخته ولی خوب.
و با عرض تاسف خیلی بد دهنم ته ته حرف زشت کرهای ها شیبال سکیا هس و خوب من.....
دیگه ولش کن خودتون فهمیدید 😁
دوباره یه نگاه به برگه کردم یه نگاه به خودم کردم ۸آخه حاجی شاید اتفاقی افتاده باشه! تازه با اون دستای جذاب و کشیدش زحمت کشید بچه بیچاره این همه نوشت بزار بخونم گناه داره دیگه نی نیه! ☺
برگه رو بیحال باز کردم و دیدم نوشته
سلام هانیام :)
یکی اینکه غذا بخور دوم اینکه من برای ضبط موزیک جدیدم رفتم تا ساعت ۶ کار دارم چون بعد ضبط باید برنامه ران قسمت ۳۷ رو بگیریم متاسفانه !
کلاً گفتم بهت خبر بدم .
" یونگی "
هانیا : آآآآآ کیوتتتتتتتتت.....هیننننننن وایییی وای منم باید برم سر کارررر امروز عکس برداری دارممممم پوف
بلند شدم فقط یه تیکه نون گذاشتم توی دهنم چون حال غذا خوردن نداشتم .
خودمو زدم تا بتونم تا حموم راه برم خودمم میدونم خیلی تنبلم ولی خوب کون لقشم کردن به جاش خوشتیپ خوش قیافه جذاب هندسام باحال و س...ک...سی اوووو
بد دهنم هستم
پوفففففففففففف اینا رو دارم واسه کی میگم؟
کسی اینجا نیستش که !
من : هانیا رفت توی حموم و میخواست همراه خودش باند کوچولوی یونگی را ببره توی حموم و موزیک بزار اما اوووو از اون بیل بیلکهایی که خودش توی حموم موزیک پخش میکنه!!!!!
از اونا داره اسپیکر حموم رو به گوشیش وصل کرد موزیکو پلی کرد آب و باز کرد و فقط نیم ساعت تموم توی وان ولو شده بود 😂
اما به زور بلند شد و موهاشو شست بدنش هم شست حدود یک ساعت و نیم بود که تو حموم بود از حموم اومد بیرون موهاشو با سشوار خشک کرد و لباس عکسبرداری پوشید ( اسلاید ۲ )
( بچهها گاهی وقتا هانیا خودش میکاپشو انجام میده اما گاهی وقتا اونا واسش انجام میدن )
خلاصه خودش میکاپشو کرد (اسلاید ۳ )
پرش زمانی صحنه عکسبرداری ذهن هانیا ↩️
عین سگ ازم عکسبرداری کردن و کلی کارای دیگه انجام دادن از اینکه توی کافه اون مرده آشغالو زدم وانیا کلی سرم داد بیداد کرد .
((( وانیا هم یه مدل مثل هانیا هست و بیشتر کاراشونو با همدیگه میگیرن یعنی اینطوریه که کاپلی باید بگیرن هم دو نفری هم تکی و توی نصف عکسهای مدلینگشون هانیا و وانیا با همن )))
ذهن هانیا : بالاخره وانیا دست از غر زدن از سرم برداشت با همدیگه خداحافظی کردیم من یه نگاه به ساعت کردم حاجی برگام ساعت ۶ عههههههه !
وای پس یونگی اومدههههه .
من : هانیا سوار ماشینش شد( اسلاید ۴ ) چند دقیقهای بود که تو راه بود مکانش رو لب دریا تغییر داد و به این فکر میکرد که خبرش همه جا پخش شده همه امروز داشتن در مورد آن یا پچ پچ میکردند و میخندیدند همه هم باهاش بد رفتاری میکردن وقتی رسید به لب دریا از ماشین پیاده شد و نزدیک آب رفت خیلی آروم به آب دست زد خیلی سرد بود یکم به دور و ور نگاه کرد چند نفری که اونجا بودن استایل هانیا حرف میزدن و بعضی هم درمورد اینکه مرده رو زد بهش هیت میدادن اما توجهی نکرد و بعد از ۱۰ دقیقه دوباره سوار ماشین شد ساعت ۷ بود که رسید خونه در رو باز کرد
داشت یواشکی میرفت تو اتاق .
یونگی : کجا بودی ؟ با این سرو وضع کجا بودی ؟
هانیا : اوااا سلام عزیز دلم خوبی ؟ ( لبخند ضایع )
یونگی : سوال پرسیدم پس جواب میخوام!!!
هانیا : یونگی خان یادشون رفتع من
کار و زندگی دارمااا....رفتع بودم برای عکس برداری .
( سبزی پلو با ماهی ک....ت سپاهی )
((رباط فعاله گزارش کنی ..... برات بد میشه))
جنبه نداری نخون جات اینجا نیس!
صبح از خواب بیدار شدم یونگی نبود و فقط یه برگه دیدم .
حوصلم نگرفت بخونم اوووو...وَاَو ساعت ۱۷ : ۱ دقیقس توی کره همه ساعت ۸ یا ۹ بلند میشن دیگه ته تهش ساعت ۱۰ .
اما خوب من کوالام 🐨
این چرخه کی...ریرو شکستم و خب خیلی جالبه من خصوصیات اخلاقی اصلاً شبیه کرهایها نیست همین که ساعت ۱ یا ۲ بیدار میشم الانم اووو گفتنم به خاطر این بودش که خیلی زود بیدار شدم معمولاً ساعت ۲ بیدار میشم باورش سخته ولی خوب.
و با عرض تاسف خیلی بد دهنم ته ته حرف زشت کرهای ها شیبال سکیا هس و خوب من.....
دیگه ولش کن خودتون فهمیدید 😁
دوباره یه نگاه به برگه کردم یه نگاه به خودم کردم ۸آخه حاجی شاید اتفاقی افتاده باشه! تازه با اون دستای جذاب و کشیدش زحمت کشید بچه بیچاره این همه نوشت بزار بخونم گناه داره دیگه نی نیه! ☺
برگه رو بیحال باز کردم و دیدم نوشته
سلام هانیام :)
یکی اینکه غذا بخور دوم اینکه من برای ضبط موزیک جدیدم رفتم تا ساعت ۶ کار دارم چون بعد ضبط باید برنامه ران قسمت ۳۷ رو بگیریم متاسفانه !
کلاً گفتم بهت خبر بدم .
" یونگی "
هانیا : آآآآآ کیوتتتتتتتتت.....هیننننننن وایییی وای منم باید برم سر کارررر امروز عکس برداری دارممممم پوف
بلند شدم فقط یه تیکه نون گذاشتم توی دهنم چون حال غذا خوردن نداشتم .
خودمو زدم تا بتونم تا حموم راه برم خودمم میدونم خیلی تنبلم ولی خوب کون لقشم کردن به جاش خوشتیپ خوش قیافه جذاب هندسام باحال و س...ک...سی اوووو
بد دهنم هستم
پوفففففففففففف اینا رو دارم واسه کی میگم؟
کسی اینجا نیستش که !
من : هانیا رفت توی حموم و میخواست همراه خودش باند کوچولوی یونگی را ببره توی حموم و موزیک بزار اما اوووو از اون بیل بیلکهایی که خودش توی حموم موزیک پخش میکنه!!!!!
از اونا داره اسپیکر حموم رو به گوشیش وصل کرد موزیکو پلی کرد آب و باز کرد و فقط نیم ساعت تموم توی وان ولو شده بود 😂
اما به زور بلند شد و موهاشو شست بدنش هم شست حدود یک ساعت و نیم بود که تو حموم بود از حموم اومد بیرون موهاشو با سشوار خشک کرد و لباس عکسبرداری پوشید ( اسلاید ۲ )
( بچهها گاهی وقتا هانیا خودش میکاپشو انجام میده اما گاهی وقتا اونا واسش انجام میدن )
خلاصه خودش میکاپشو کرد (اسلاید ۳ )
پرش زمانی صحنه عکسبرداری ذهن هانیا ↩️
عین سگ ازم عکسبرداری کردن و کلی کارای دیگه انجام دادن از اینکه توی کافه اون مرده آشغالو زدم وانیا کلی سرم داد بیداد کرد .
((( وانیا هم یه مدل مثل هانیا هست و بیشتر کاراشونو با همدیگه میگیرن یعنی اینطوریه که کاپلی باید بگیرن هم دو نفری هم تکی و توی نصف عکسهای مدلینگشون هانیا و وانیا با همن )))
ذهن هانیا : بالاخره وانیا دست از غر زدن از سرم برداشت با همدیگه خداحافظی کردیم من یه نگاه به ساعت کردم حاجی برگام ساعت ۶ عههههههه !
وای پس یونگی اومدههههه .
من : هانیا سوار ماشینش شد( اسلاید ۴ ) چند دقیقهای بود که تو راه بود مکانش رو لب دریا تغییر داد و به این فکر میکرد که خبرش همه جا پخش شده همه امروز داشتن در مورد آن یا پچ پچ میکردند و میخندیدند همه هم باهاش بد رفتاری میکردن وقتی رسید به لب دریا از ماشین پیاده شد و نزدیک آب رفت خیلی آروم به آب دست زد خیلی سرد بود یکم به دور و ور نگاه کرد چند نفری که اونجا بودن استایل هانیا حرف میزدن و بعضی هم درمورد اینکه مرده رو زد بهش هیت میدادن اما توجهی نکرد و بعد از ۱۰ دقیقه دوباره سوار ماشین شد ساعت ۷ بود که رسید خونه در رو باز کرد
داشت یواشکی میرفت تو اتاق .
یونگی : کجا بودی ؟ با این سرو وضع کجا بودی ؟
هانیا : اوااا سلام عزیز دلم خوبی ؟ ( لبخند ضایع )
یونگی : سوال پرسیدم پس جواب میخوام!!!
هانیا : یونگی خان یادشون رفتع من
کار و زندگی دارمااا....رفتع بودم برای عکس برداری .
۳.۲k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.