بازی عشق شیطان پارت ۲۴
☆P. . . 24☆
ژوئن: حالا از دستمون عصبانی هستی؟
هه این: نه.
ژوئن: میشه لااقل گریه نکنی؟
هه این: نمیشه.
ژوئن: چرا میشه.
اشکاشو پاک کردم،
ژوئن: اینطوری.
هه این: بریم پیش مین سو؟
ژوئن: الآن؟
هه این: آره.
ژوئن: نه نمیشه دیروقته.
دستشو گرفتم و بلندش کردم، رفتیم بیرون از اتاق.
پرش زمانی به فردا:
امروز هم نرفتم شرکت به جاش به مین سو زنگ زدم و بهش گفتم که هه این الان دیگه از همه چیز خبر داره.
اونم میخواست زودتر هه این رو ببینه خیلی اصرار کرد بهش گفتم امروز میارمش.
به هه این گفتم آماده بشه که بره پیش مین سو اونم خیلی خوشحال شده بود.
به این فکر نکردم که دارم میبرمش شرکت کارلو برای دیدن مین سو.
تازگیا خیلی حواس پرت شدم...
رفتیم پارکینگ و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
بعد حدود یک ساعتی رسیدیم قرار بود مین سو بیاد بیرون پشت شرکت، از ماشین پیاده شدیم و مین سو هم یکم اونورتر وایساده بود منو هه این رفتیم جلوتر.
اما هه این دوید و سریع بغلش کرد.
مین سو هم شوکه شده بود اونم بغلش کرد.
حقا که خواهر خود مین سوعه...
با دیدن این صحنه منم خیلی خوشحال شدم.
اما متوجه شدم که کارلو و بقیه بچه ها دارن از اون طرف شرکت نگاه میکنن.
یه پیامی برام اومد که از طرف کارلو بود، توی پیام نوشته بود که برم پیشش.
منم تا هه این حواسش نبود رفتم پیشش.
یه جون: ببین کی اینجاس.
ژوئن(پوزخند): واسه چی گفتی بیام اینور؟
کارلو: خواستم معذرت خواهی کنم.
ژوئن: معذرت خواهی؟!!
کارلو: به خاطر رفتارم که نمی ذاشتم هه این رو ببینی.
ژوئن: بیخیال من اصلا فراموشش کردم.
لوکا(خنده): بهتره قدر این معذرت خواهی رو بدونی کارلو از هر کسی معذرت خواهی نمیکنه.
ژوئن: به عنوان مافیا دست کم گرفتیش.
سوهو: حالا که جمع مافیاییمون جمعه چطور باهم یه نوشیدنی بخوریم؟
ژوئن: نه بهتره برم هه این...
کارلو: آره میدونم بهتره نبینتم و مین سو هم خب باید تو جمعمون باشه دیگه ناسلامتی اونم توی باندمونه.
ژوئن: راستی شنیدم که یه جون و سوهو و مین سو هم باند داشتن.
یه جون: الآنم داریم، فقط فعلا با باند کارلو و لوکا همکاری میکنیم.
ژوئن: ولی به عنوان دوست های صمیمی فقط باهم همکاری میکنید؟
لوکا: صمیمیتمون فعلا بحثش جداس.
کارلو: الان دیگه یه عضو جدید داریم.
ژوئن: پس به جمع دوستای مافیایی صمیمی خوش اومدم.
هممون زدیم زیر خنده...
بعدش متوجه شدیم که مین سو و هه این دارن میان سمت ما...
کارلو و لوکا خواستن برن که من جلوشون رو گرفتم.
هه این و مین سو اومدن پیشمون.
یه جون: هه این فکر کنم هممون یه معذرت خواهی بهت بدهکاریم.
لوکا: هه این، ما چاره ی دیگه ای نداشتیم، لطفا مارو ببخش.
هه این: بیخیال این قضیه هرچند که خیلی ناراحت شدم اما بیاین بیخیالش بشیم.
هه این تا...
ژوئن: حالا از دستمون عصبانی هستی؟
هه این: نه.
ژوئن: میشه لااقل گریه نکنی؟
هه این: نمیشه.
ژوئن: چرا میشه.
اشکاشو پاک کردم،
ژوئن: اینطوری.
هه این: بریم پیش مین سو؟
ژوئن: الآن؟
هه این: آره.
ژوئن: نه نمیشه دیروقته.
دستشو گرفتم و بلندش کردم، رفتیم بیرون از اتاق.
پرش زمانی به فردا:
امروز هم نرفتم شرکت به جاش به مین سو زنگ زدم و بهش گفتم که هه این الان دیگه از همه چیز خبر داره.
اونم میخواست زودتر هه این رو ببینه خیلی اصرار کرد بهش گفتم امروز میارمش.
به هه این گفتم آماده بشه که بره پیش مین سو اونم خیلی خوشحال شده بود.
به این فکر نکردم که دارم میبرمش شرکت کارلو برای دیدن مین سو.
تازگیا خیلی حواس پرت شدم...
رفتیم پارکینگ و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
بعد حدود یک ساعتی رسیدیم قرار بود مین سو بیاد بیرون پشت شرکت، از ماشین پیاده شدیم و مین سو هم یکم اونورتر وایساده بود منو هه این رفتیم جلوتر.
اما هه این دوید و سریع بغلش کرد.
مین سو هم شوکه شده بود اونم بغلش کرد.
حقا که خواهر خود مین سوعه...
با دیدن این صحنه منم خیلی خوشحال شدم.
اما متوجه شدم که کارلو و بقیه بچه ها دارن از اون طرف شرکت نگاه میکنن.
یه پیامی برام اومد که از طرف کارلو بود، توی پیام نوشته بود که برم پیشش.
منم تا هه این حواسش نبود رفتم پیشش.
یه جون: ببین کی اینجاس.
ژوئن(پوزخند): واسه چی گفتی بیام اینور؟
کارلو: خواستم معذرت خواهی کنم.
ژوئن: معذرت خواهی؟!!
کارلو: به خاطر رفتارم که نمی ذاشتم هه این رو ببینی.
ژوئن: بیخیال من اصلا فراموشش کردم.
لوکا(خنده): بهتره قدر این معذرت خواهی رو بدونی کارلو از هر کسی معذرت خواهی نمیکنه.
ژوئن: به عنوان مافیا دست کم گرفتیش.
سوهو: حالا که جمع مافیاییمون جمعه چطور باهم یه نوشیدنی بخوریم؟
ژوئن: نه بهتره برم هه این...
کارلو: آره میدونم بهتره نبینتم و مین سو هم خب باید تو جمعمون باشه دیگه ناسلامتی اونم توی باندمونه.
ژوئن: راستی شنیدم که یه جون و سوهو و مین سو هم باند داشتن.
یه جون: الآنم داریم، فقط فعلا با باند کارلو و لوکا همکاری میکنیم.
ژوئن: ولی به عنوان دوست های صمیمی فقط باهم همکاری میکنید؟
لوکا: صمیمیتمون فعلا بحثش جداس.
کارلو: الان دیگه یه عضو جدید داریم.
ژوئن: پس به جمع دوستای مافیایی صمیمی خوش اومدم.
هممون زدیم زیر خنده...
بعدش متوجه شدیم که مین سو و هه این دارن میان سمت ما...
کارلو و لوکا خواستن برن که من جلوشون رو گرفتم.
هه این و مین سو اومدن پیشمون.
یه جون: هه این فکر کنم هممون یه معذرت خواهی بهت بدهکاریم.
لوکا: هه این، ما چاره ی دیگه ای نداشتیم، لطفا مارو ببخش.
هه این: بیخیال این قضیه هرچند که خیلی ناراحت شدم اما بیاین بیخیالش بشیم.
هه این تا...
۳.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.