کوئین مافیا پارت4
مسابقه والیبال بود بازی که من توش ماهر بودم مربی گف
مربی: خب دخترا یه تیم پسرا یه تیم
کتم رو دراووردم بازی رو شروع کردیم من چون قدم خیلی بلند بود جلو وایسادم بعد یه ساعت بلاخره کلاس تموم شد مربی رف بیرون ما برنده شدیم پسرا دهنشون باز مونده بود فیلیکس
فیلیکس: هانااا فک کردم فقط بلدی مردمو کتک... امم چیزه
هانا: چرا حرفتو میخوری؟
فیلیکس: هیچی ولش بیابریم یکی از پسرا گف(اسم پسره رو سوک یون میزارم)
سوک یون: هانا خوشگل که هستی برعکس بقیه دخترا بازیت هم خوبه چون ماهمیشه میبردیم ولی الان شما بردین
همه: منطقیه
هانا: چون من یه فرشتم نباید بابقیه فرقی داشته باشم(باخنده)
(همه حرخوردن از خنده به غیر از مینسو که داشت باحرص میخوردت) سویون(یه پسر):چقد باحالی تو
هانا: میدونم
هانا: مینسو چیزی هس بگو خوردیم انقد نگام کردی
همه برگشتن سمت مینسو
مینسو: اخه باتوی هززه چه کاری میتونم داشته باشم(پوزخند)
هانا: از گذاشتن لقب خودت رو دیگران لذت میبری نع؟
مینسو اومد سمتت بلندت کرد رو زمین نشسته بودی
مینسو: ببین خیلی زبون درازی میدونی من چندتا مثه تورو ادب کردم
سویون، فیلیکس، سوک یون اومدن سمت مینسو خواستن مانعش بشن که گفتی
هانا: جلونیاین(ریلکس)
فیلیکس: هانا..
هانا: بزار عقده هاشو خالی کنه
مینسو: اصلا تو میدونی من کیم؟(باحرص و پوزخند)
هانا: اممم بزار فک کنم اهان یادم اومد یه هرزه که هرشب زیر یکیه(با پوزخند و خیلی ریلکس)
مینسو: هه ادبت میکنم به اون چندتا دختر کت تو کلاس باهاش بودن گف بگیریدش
هانا: دستتون بهم بخوره تضمین نمیکنم زنده ازینجا سالم بیرون برین(سرد) دخترا نزدیک نیومدن رفتن عقب
مینسو: بی عرضه ها
خواستی بری بیرون از سالن که مینسو دادزد
مینسو: نمیزارم یه اب خوش از گلوت پایین بره لی هانا
هانا: اوخی فداتشم اینو صبحم گفتی هیچ غلطی نمیکنی من صدتا مثله تورو.... که فیلیکس پرید وسط
فیلیکس: هانا ولش کن بیا بریم تروخدا
بزور فیلیکس ازونجا بردت بیرون رفتید پیشه هیونحین و سوآ و سوجین دیدید سوتو و سوجونم اونجان تارفتی سوهو محکم بغلت کرد
سوهو: وایی خوش اومدی
سوجون: هانا مطمئنی میتونی بدون دعوا یه سال رو تحمل کنی؟
هانا: واسه حرص دادن مینسو با کمال میل
سوآ: نکنه باهاش دعوا کردی😳
سوهوازجاش پرید: مینسو مینسو سالمه؟ 😳
هانا: نع بردنش بیمارستان گفتن رفته تو کما
سوهو: واییییییی هانا بدبخت شدی؟ 😣
هانا سعی داشت خندشو کنترل کنه ولی نشد زد زیر خنده گف: ینی من انقد خطرناکم( فیلیکس و هانا داشتن جر میخوردن از خنده) فیلیکس: واییی خدا قیافشو(🤣)
سوهو: مسخره کردی منو؟ 🙄
هانا: برادر من اخه من انقد خطری ام(🤣)
سوهو: درد نخند بیشعور عوضی اشغال
هانا: پسر نفس بگیر همه رو یکی یکی بگو(🤣)
سوهو پوکر شد نشت رو صندلی
سوهو: خدا از رو زمین محوتون کنه الهی امین
فیلیکس و هانا: امین
بعد زنگ خورد رفتیم سرکلاس نشستم سر میز که چندتا دختر اومدن پیشم
اولی: سلام من یون مینا ام
دومی: منم کیم رزی ام
سومی: منم ایم جوکیونگم
هانا: خوشبختم
مینا دستشو دراز کرد میای دوست شیم
هانا: باشع
رزی: وای من میترسیدم قبوا نکنی
هانا: واسه چی؟
جوکیونگ: فک میکردیم توهم مثله مینسوعه اخلاقت چون خیلی خوشگلی
هانا: شماهم اندازه خودتون خوشگلید
هانا: ولی اونوقت چیه من به اون مینسو میخوره؟
مینا: اخه اون چون خ. شگلترین دختر دانشگاهه و باباش رئیسه دانشگاهه
هانا: خب منم بابام مافیاعه
رزی: چییی
هانا: ترسیدی؟
رزی: نع اخه بابای منم مافیاعه
مینا: باباهای ماهم مافیان
هانا: خب مافیا مقامش بالاتر یا مدیر یه دانشگاه
مینا: خندید. مافیا، ولی من اصلا از مافیا بودن خوشم نمیاد با شغله بابام خیلی مشکل دارم
جوکیون: راس میگه خیلی بده همش ادم کشیی
هانا: اتفاقا بخش جالبش ادم کشیه؟
رزی: نکنه تو دوس داری؟
هانا: معلومه همش باید یه اسلحه داشت باشی که اگه دشمنات حمله کردن بتونی از خودت دفاع کنی یا هرجا بری با کلی بادیگارد بری بااینکه از بادیگارد متنفرم
جوک یونگ: بخدا تو دیوونه ای
هانا: یه ذره از دیوونه دیونه ترم
مینا: صددرصد
رزی: هانا شمارتو بزن برام(گوشیو طرف هانا میگیره)
هاناشماشو برا هرساتوشون زد اوناهم شماره هاشون رو به هانا دادن
بعد معلم اومد یه ساعت چرتو پرت گفتو رف وسایلم رو جم کردم بادخترا خداحافظی کردم با فیلیکس رفتیم دم مدرسه اونحا جدا شدیم هرجا میفتی بادیگاردا دنبالت بودن فقط سرکلاس بیرون وایمیستادن
با بادیگاردا سوار ماشین شدی رفتی خونه
پرش زمانی(یه هفته بعد)
صبح بابام بیدارم کرد دخترم پاشو دیر میشه
هانا: بابا بزار بخوابم دانشگاه امروز تعطیله
جون کی: دخترم یادت رف دیشب بهت گفتم فردا باید....
مربی: خب دخترا یه تیم پسرا یه تیم
کتم رو دراووردم بازی رو شروع کردیم من چون قدم خیلی بلند بود جلو وایسادم بعد یه ساعت بلاخره کلاس تموم شد مربی رف بیرون ما برنده شدیم پسرا دهنشون باز مونده بود فیلیکس
فیلیکس: هانااا فک کردم فقط بلدی مردمو کتک... امم چیزه
هانا: چرا حرفتو میخوری؟
فیلیکس: هیچی ولش بیابریم یکی از پسرا گف(اسم پسره رو سوک یون میزارم)
سوک یون: هانا خوشگل که هستی برعکس بقیه دخترا بازیت هم خوبه چون ماهمیشه میبردیم ولی الان شما بردین
همه: منطقیه
هانا: چون من یه فرشتم نباید بابقیه فرقی داشته باشم(باخنده)
(همه حرخوردن از خنده به غیر از مینسو که داشت باحرص میخوردت) سویون(یه پسر):چقد باحالی تو
هانا: میدونم
هانا: مینسو چیزی هس بگو خوردیم انقد نگام کردی
همه برگشتن سمت مینسو
مینسو: اخه باتوی هززه چه کاری میتونم داشته باشم(پوزخند)
هانا: از گذاشتن لقب خودت رو دیگران لذت میبری نع؟
مینسو اومد سمتت بلندت کرد رو زمین نشسته بودی
مینسو: ببین خیلی زبون درازی میدونی من چندتا مثه تورو ادب کردم
سویون، فیلیکس، سوک یون اومدن سمت مینسو خواستن مانعش بشن که گفتی
هانا: جلونیاین(ریلکس)
فیلیکس: هانا..
هانا: بزار عقده هاشو خالی کنه
مینسو: اصلا تو میدونی من کیم؟(باحرص و پوزخند)
هانا: اممم بزار فک کنم اهان یادم اومد یه هرزه که هرشب زیر یکیه(با پوزخند و خیلی ریلکس)
مینسو: هه ادبت میکنم به اون چندتا دختر کت تو کلاس باهاش بودن گف بگیریدش
هانا: دستتون بهم بخوره تضمین نمیکنم زنده ازینجا سالم بیرون برین(سرد) دخترا نزدیک نیومدن رفتن عقب
مینسو: بی عرضه ها
خواستی بری بیرون از سالن که مینسو دادزد
مینسو: نمیزارم یه اب خوش از گلوت پایین بره لی هانا
هانا: اوخی فداتشم اینو صبحم گفتی هیچ غلطی نمیکنی من صدتا مثله تورو.... که فیلیکس پرید وسط
فیلیکس: هانا ولش کن بیا بریم تروخدا
بزور فیلیکس ازونجا بردت بیرون رفتید پیشه هیونحین و سوآ و سوجین دیدید سوتو و سوجونم اونجان تارفتی سوهو محکم بغلت کرد
سوهو: وایی خوش اومدی
سوجون: هانا مطمئنی میتونی بدون دعوا یه سال رو تحمل کنی؟
هانا: واسه حرص دادن مینسو با کمال میل
سوآ: نکنه باهاش دعوا کردی😳
سوهوازجاش پرید: مینسو مینسو سالمه؟ 😳
هانا: نع بردنش بیمارستان گفتن رفته تو کما
سوهو: واییییییی هانا بدبخت شدی؟ 😣
هانا سعی داشت خندشو کنترل کنه ولی نشد زد زیر خنده گف: ینی من انقد خطرناکم( فیلیکس و هانا داشتن جر میخوردن از خنده) فیلیکس: واییی خدا قیافشو(🤣)
سوهو: مسخره کردی منو؟ 🙄
هانا: برادر من اخه من انقد خطری ام(🤣)
سوهو: درد نخند بیشعور عوضی اشغال
هانا: پسر نفس بگیر همه رو یکی یکی بگو(🤣)
سوهو پوکر شد نشت رو صندلی
سوهو: خدا از رو زمین محوتون کنه الهی امین
فیلیکس و هانا: امین
بعد زنگ خورد رفتیم سرکلاس نشستم سر میز که چندتا دختر اومدن پیشم
اولی: سلام من یون مینا ام
دومی: منم کیم رزی ام
سومی: منم ایم جوکیونگم
هانا: خوشبختم
مینا دستشو دراز کرد میای دوست شیم
هانا: باشع
رزی: وای من میترسیدم قبوا نکنی
هانا: واسه چی؟
جوکیونگ: فک میکردیم توهم مثله مینسوعه اخلاقت چون خیلی خوشگلی
هانا: شماهم اندازه خودتون خوشگلید
هانا: ولی اونوقت چیه من به اون مینسو میخوره؟
مینا: اخه اون چون خ. شگلترین دختر دانشگاهه و باباش رئیسه دانشگاهه
هانا: خب منم بابام مافیاعه
رزی: چییی
هانا: ترسیدی؟
رزی: نع اخه بابای منم مافیاعه
مینا: باباهای ماهم مافیان
هانا: خب مافیا مقامش بالاتر یا مدیر یه دانشگاه
مینا: خندید. مافیا، ولی من اصلا از مافیا بودن خوشم نمیاد با شغله بابام خیلی مشکل دارم
جوکیون: راس میگه خیلی بده همش ادم کشیی
هانا: اتفاقا بخش جالبش ادم کشیه؟
رزی: نکنه تو دوس داری؟
هانا: معلومه همش باید یه اسلحه داشت باشی که اگه دشمنات حمله کردن بتونی از خودت دفاع کنی یا هرجا بری با کلی بادیگارد بری بااینکه از بادیگارد متنفرم
جوک یونگ: بخدا تو دیوونه ای
هانا: یه ذره از دیوونه دیونه ترم
مینا: صددرصد
رزی: هانا شمارتو بزن برام(گوشیو طرف هانا میگیره)
هاناشماشو برا هرساتوشون زد اوناهم شماره هاشون رو به هانا دادن
بعد معلم اومد یه ساعت چرتو پرت گفتو رف وسایلم رو جم کردم بادخترا خداحافظی کردم با فیلیکس رفتیم دم مدرسه اونحا جدا شدیم هرجا میفتی بادیگاردا دنبالت بودن فقط سرکلاس بیرون وایمیستادن
با بادیگاردا سوار ماشین شدی رفتی خونه
پرش زمانی(یه هفته بعد)
صبح بابام بیدارم کرد دخترم پاشو دیر میشه
هانا: بابا بزار بخوابم دانشگاه امروز تعطیله
جون کی: دخترم یادت رف دیشب بهت گفتم فردا باید....
۲۴.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.