𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۱۰
بعد جلو چشمام روشن شد
سریع برگشتم عقب و اولین تصویری که دیدم چهره رادوین بود که حالا توی نور خورشید میدرخشید
_فکر کردم میسو عه اخه از این کارا زیاد میکنه حوصله نداشتم فکرشم نمیکردم که تو باشی
وقتی پیشش بودم یه جوری میشدم بعد از اون کاری پشت مدرسه کرد واقعا از کنارش بودن ترس و خجالت داشتم یه احساس واهمه توی من ایجاد شده بود از رادوین که با صداش رشته افکارم پاره شد
+کجایی؟
_ه.ها
+میگم کجایی دو ساعته تو فکری هاا
+نه فقط یه چیزی فکرمو مشغول کرد
بعد عقب گرد کردم که برم با پشت چسبیده شدم به رادوین ینی کلا تو بغلش بودم
+میشه یکم تنها باشیم؟
_چ.چی
+میخوام تنها باشم با تو
_ب.باید ب.برم من ا.الان دبیرا میرن س.سر کلاس
منو به خودش بیشتر فشرد و این باعث شد که قلبم محکم به سینه بکوبه
+چیز زیادی ازت نمیخوام فقط میخوام تنها باشیم لطفا
همینجوری توی اون وضع بودیم که من با ترس از اینکه یکی بیاد مارو ببینه خودمو از دستاش رها کردم و بدون گفتن یک کلمه دوییدم سر کلاس
رفتم داخل کلاس و یک کلمه هم با کسی حرف نزدم چون واقعا اصن حوصلشو نداشتم
این زنگ ریاضی بود و با معلم مهربون باحالمون داشتیم همین که انقد معلممون خوبه عاشق ریاضی ام و همیشه پای تخته سوال حل میکردم و این باعث میشد که معلما توی ریاضی ازم راضی باشن
$خب بریم سراغ خانم ا.ت معروف کلاسمون
_بله خانم؟
$پاشو بیا پای تخته
_چشم
رفتم پای تخته یه سری سوال بودن که به خوبی حلشون کردم و با یک تشکر کوچیک از خانم نشستم سر جام
سرمو گذاشتم روی میز که خانم خطاب بهم گفت=ا.ت حالت خوبه؟مثل همیشه سرزنده و سرحال نیستی؟
_ببخشید خانم یکم سرم درد میکنه کی زنگ میخوره؟
$زنگ تا یک نیم ساعت دیگه
_وای چه دیر
$اگه سرت درد میکنه برو یکم داخل حیاط هوا بخوری تا زنگ میخوره اره؟
_اگه بشه که خیلی ممنون میشم
$اره برو مشکلی نیست
_با اجازه خانم
از کلاس خارم شدم و رفتم پایین
رفتم جایی که همیشه میرم ینی پشت مدرسه اونجا توی تنهایی خودم خلوت کردم تا حالم بهتر بشه دراز کشیدم و سرم رو روی چمن های خنک گذاشتم و چشمام گرم خاب شد و......
۴۰ دیقه بعد....
با سرو صدای اشنایی چشمامو باز کردم
¥هی ا.ت چشماتو باز کن بیدار شو مدرسه داره بسته میشه
چشمامو باز کردم و نشستم رو زمین
¥هی چرا اینجا گرفتی خوابیدی؟
_حالم یکم ناخوش بود واسه همین هم گرفتم خوابیدم اینجا
¥هیچ میگی ۱۵ ربع پیش باید زا مدرسه بیرون میرفتیم؟
_وای خاک به سرم مینا رو یادم رفت
¥خاک تو سرت بگیر این کیفت برو دنبال بچه ی بیچاره
_بقیه کجان
¥دخترا رفتن دیرشون شده بود من موندم
_ببخشید اینجا موندی من برم
¥برو
دوییدم و سریع رفتم در مدرسشون که دیدم توی حیاط یه گوشه کز کرده سریع رفتم پیشش که پرید تو بغلم........
سریع برگشتم عقب و اولین تصویری که دیدم چهره رادوین بود که حالا توی نور خورشید میدرخشید
_فکر کردم میسو عه اخه از این کارا زیاد میکنه حوصله نداشتم فکرشم نمیکردم که تو باشی
وقتی پیشش بودم یه جوری میشدم بعد از اون کاری پشت مدرسه کرد واقعا از کنارش بودن ترس و خجالت داشتم یه احساس واهمه توی من ایجاد شده بود از رادوین که با صداش رشته افکارم پاره شد
+کجایی؟
_ه.ها
+میگم کجایی دو ساعته تو فکری هاا
+نه فقط یه چیزی فکرمو مشغول کرد
بعد عقب گرد کردم که برم با پشت چسبیده شدم به رادوین ینی کلا تو بغلش بودم
+میشه یکم تنها باشیم؟
_چ.چی
+میخوام تنها باشم با تو
_ب.باید ب.برم من ا.الان دبیرا میرن س.سر کلاس
منو به خودش بیشتر فشرد و این باعث شد که قلبم محکم به سینه بکوبه
+چیز زیادی ازت نمیخوام فقط میخوام تنها باشیم لطفا
همینجوری توی اون وضع بودیم که من با ترس از اینکه یکی بیاد مارو ببینه خودمو از دستاش رها کردم و بدون گفتن یک کلمه دوییدم سر کلاس
رفتم داخل کلاس و یک کلمه هم با کسی حرف نزدم چون واقعا اصن حوصلشو نداشتم
این زنگ ریاضی بود و با معلم مهربون باحالمون داشتیم همین که انقد معلممون خوبه عاشق ریاضی ام و همیشه پای تخته سوال حل میکردم و این باعث میشد که معلما توی ریاضی ازم راضی باشن
$خب بریم سراغ خانم ا.ت معروف کلاسمون
_بله خانم؟
$پاشو بیا پای تخته
_چشم
رفتم پای تخته یه سری سوال بودن که به خوبی حلشون کردم و با یک تشکر کوچیک از خانم نشستم سر جام
سرمو گذاشتم روی میز که خانم خطاب بهم گفت=ا.ت حالت خوبه؟مثل همیشه سرزنده و سرحال نیستی؟
_ببخشید خانم یکم سرم درد میکنه کی زنگ میخوره؟
$زنگ تا یک نیم ساعت دیگه
_وای چه دیر
$اگه سرت درد میکنه برو یکم داخل حیاط هوا بخوری تا زنگ میخوره اره؟
_اگه بشه که خیلی ممنون میشم
$اره برو مشکلی نیست
_با اجازه خانم
از کلاس خارم شدم و رفتم پایین
رفتم جایی که همیشه میرم ینی پشت مدرسه اونجا توی تنهایی خودم خلوت کردم تا حالم بهتر بشه دراز کشیدم و سرم رو روی چمن های خنک گذاشتم و چشمام گرم خاب شد و......
۴۰ دیقه بعد....
با سرو صدای اشنایی چشمامو باز کردم
¥هی ا.ت چشماتو باز کن بیدار شو مدرسه داره بسته میشه
چشمامو باز کردم و نشستم رو زمین
¥هی چرا اینجا گرفتی خوابیدی؟
_حالم یکم ناخوش بود واسه همین هم گرفتم خوابیدم اینجا
¥هیچ میگی ۱۵ ربع پیش باید زا مدرسه بیرون میرفتیم؟
_وای خاک به سرم مینا رو یادم رفت
¥خاک تو سرت بگیر این کیفت برو دنبال بچه ی بیچاره
_بقیه کجان
¥دخترا رفتن دیرشون شده بود من موندم
_ببخشید اینجا موندی من برم
¥برو
دوییدم و سریع رفتم در مدرسشون که دیدم توی حیاط یه گوشه کز کرده سریع رفتم پیشش که پرید تو بغلم........
۹.۳k
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.