ازدواج اجباری پارت24
دیدم ا.ت تو اتاق نیست
رفتم حمام اونجا نبود این احمق کجاست دیدم در بالکن بازه اروم رفتم دیدم نشسته رو صندلی و به اسمون نگاه می کنه جونگکوک: تو اینجایی داشتم دنبالت میگشتم
برگشت سمتم
ا.ت:چرا دنبالم می گشتی
جونگکوک: فکر کردم.....
نزاشت حرفمو بزنم گفت
ا.ت: نترس فرار نمی کنم هم کسی به جز تو منو نمیخواد
این دختر دیونه هر دقیقه یه حالیه کنارش نشستم
جونگکوک: این حرف از کجا اوردی
ا.ت:تو عاشقم شدی جئون جونگکوک
این دیگه چه سوالی بود
جونگکوک: ای خدا تو چته
ا.ت:نمیخواد انکار کنی داد و بیدادت رو اون پایین شنیدم باور نمی کردم اینقد زود عاشقم شی اما دله دیگه
ای خدا دیونه خندیدم
جونگکوک:چرا اینجا نشستی مریض میشی
حرفمو پشت گوش انداخت و به صندلی تکیه داد
ا.ت: این خوبه هر چی نباشه دیگه عشقم یک طرفه نیست
جونگکوک:هی بسکن این حرفارو
ا.ت:خجالت نکش عشقم
خندید منم خندیدم کشیدمش تو بغلم سرش رو گزارشت رو سی*نم
جونگکوک:معذرت میخوام برا حرفام و سیلی که بهت زدم و البته دیشب نمیخواستم اینطوری بشه فقط عصبی شدم
به خاطر حرفات و لباسی که پوشیده بودی من دوست ندارم مردا دیگه بهت نگاه کنن
ا.ت:من ازت دلخور نیستم فقط یکم بی حوصله ام
جونگکوک:یعنی برات عادی بود کاری که باهات کردم
کلافه نگاهم کرد
ا.ت: اگه برام غیرتی شده باشی اره عادیه اما اگه به چشم یه بی*شرم نگاهم کرده باشی نه
اخم کردن
جونگکوک:نخیر نباید هیچ کدوم برات عادی باشه
سرشو بلند کرد و نگاهم کرد
ا.ت:نه راستش عمیشه میخواستم برا یه نفر خاص باشم
بهش نگاه کرد نمیدونستم چی بگم چون دوستش نداشنم فقط برام شیرین و زیبا بود اما نمیخواستم قلبش رو بشکنم و چشم به راهش کنم
جونگکوک: هر چی باشه روزای سخت بلاخره میگذرن
سرشو رو سی*نم گزاشت
ا.ت:نخیر اومید وارم روزای سختم بگزرن اما بدون اینکه تو پشتم حامی باشی
جونگکوک:ا.ت هرچی باشه من نمی زارم کسی عزیتت کنه
دستاش رو دورگردنم انداخت
ا.ت:کوک میدونی بغل تو ارامش منه تموم روزم با سختیاش رو تو بغل تو فراموش میکنم شاید برا تو من چیزی نباشم اما بغل تو دنیای من و جهان زیبای منه
خندیدم ای خدا این دختر من چقد حرفای گنده تر از خودش میزنه
جونگکوک: قول چیزی رو نده که نتونی بهش عمل کنی چون بعضی وقتا بقیه رو قولی که تو میدی زدگی شونو میسازن
ا.ت:فکر میکنی دروغ میگم چرا باید این کارو بکنم
جونگکوک: فقط میگم با خودت راستگو باش
ا.ت:هممم
جونگکوک:پاشو بریم تو سردت میشه
.........ا.ت
بعد اینکه جونگکوک رفت بیرون بعد نیم ساعت صدای دادش رو شنیدم که سرعمه کیم به خاطر حرفای که بهم زده بود داد میزد ای خدا جئون جونگکوک پسر مهربون
بعد اومد تو دیدم که نگرانه اومد کنارم نشست یعنی امکان داره دوستم داشته باشه نمیدونم مطمئن نیستم اما تو این مدت یکم تغییر کرده پس داره عاشقم میشه اخخخخ شوهرخوشتیپم
رو به رو اینه میز ارایش نشسته بودم و موهام رو شونه می کردم و بعد کرم مرطوب کننده زدم و رفت رو تخت رو به رو جونگکوک نشستم اونم مشغول گوشیش بود
ا.ت: جونگکوک
جونگکوک:بله
ا.ت:میشه چند تا سوال ازت بپرسم
گوشیش رو کنار گذاشت
جونگکوک:میخوای در مورد تاریانگ بپرسی
متعجب بهش نگاه کردم
ا.ت:بله فقط میخوام بدونم چطور ادمی بود
کلافه نگاهم کرد
جونگکوک:باشه برات میگم فقط برا اینکه یه بار دیگه برات یه جور دیگه تعریف نکنن که اشتباه متوجه بشی پس این اخرین باریه که ما همچین بحثی میکنیم
ا.ت:چشم
جونگکوک:.......
رفتم حمام اونجا نبود این احمق کجاست دیدم در بالکن بازه اروم رفتم دیدم نشسته رو صندلی و به اسمون نگاه می کنه جونگکوک: تو اینجایی داشتم دنبالت میگشتم
برگشت سمتم
ا.ت:چرا دنبالم می گشتی
جونگکوک: فکر کردم.....
نزاشت حرفمو بزنم گفت
ا.ت: نترس فرار نمی کنم هم کسی به جز تو منو نمیخواد
این دختر دیونه هر دقیقه یه حالیه کنارش نشستم
جونگکوک: این حرف از کجا اوردی
ا.ت:تو عاشقم شدی جئون جونگکوک
این دیگه چه سوالی بود
جونگکوک: ای خدا تو چته
ا.ت:نمیخواد انکار کنی داد و بیدادت رو اون پایین شنیدم باور نمی کردم اینقد زود عاشقم شی اما دله دیگه
ای خدا دیونه خندیدم
جونگکوک:چرا اینجا نشستی مریض میشی
حرفمو پشت گوش انداخت و به صندلی تکیه داد
ا.ت: این خوبه هر چی نباشه دیگه عشقم یک طرفه نیست
جونگکوک:هی بسکن این حرفارو
ا.ت:خجالت نکش عشقم
خندید منم خندیدم کشیدمش تو بغلم سرش رو گزارشت رو سی*نم
جونگکوک:معذرت میخوام برا حرفام و سیلی که بهت زدم و البته دیشب نمیخواستم اینطوری بشه فقط عصبی شدم
به خاطر حرفات و لباسی که پوشیده بودی من دوست ندارم مردا دیگه بهت نگاه کنن
ا.ت:من ازت دلخور نیستم فقط یکم بی حوصله ام
جونگکوک:یعنی برات عادی بود کاری که باهات کردم
کلافه نگاهم کرد
ا.ت: اگه برام غیرتی شده باشی اره عادیه اما اگه به چشم یه بی*شرم نگاهم کرده باشی نه
اخم کردن
جونگکوک:نخیر نباید هیچ کدوم برات عادی باشه
سرشو بلند کرد و نگاهم کرد
ا.ت:نه راستش عمیشه میخواستم برا یه نفر خاص باشم
بهش نگاه کرد نمیدونستم چی بگم چون دوستش نداشنم فقط برام شیرین و زیبا بود اما نمیخواستم قلبش رو بشکنم و چشم به راهش کنم
جونگکوک: هر چی باشه روزای سخت بلاخره میگذرن
سرشو رو سی*نم گزاشت
ا.ت:نخیر اومید وارم روزای سختم بگزرن اما بدون اینکه تو پشتم حامی باشی
جونگکوک:ا.ت هرچی باشه من نمی زارم کسی عزیتت کنه
دستاش رو دورگردنم انداخت
ا.ت:کوک میدونی بغل تو ارامش منه تموم روزم با سختیاش رو تو بغل تو فراموش میکنم شاید برا تو من چیزی نباشم اما بغل تو دنیای من و جهان زیبای منه
خندیدم ای خدا این دختر من چقد حرفای گنده تر از خودش میزنه
جونگکوک: قول چیزی رو نده که نتونی بهش عمل کنی چون بعضی وقتا بقیه رو قولی که تو میدی زدگی شونو میسازن
ا.ت:فکر میکنی دروغ میگم چرا باید این کارو بکنم
جونگکوک: فقط میگم با خودت راستگو باش
ا.ت:هممم
جونگکوک:پاشو بریم تو سردت میشه
.........ا.ت
بعد اینکه جونگکوک رفت بیرون بعد نیم ساعت صدای دادش رو شنیدم که سرعمه کیم به خاطر حرفای که بهم زده بود داد میزد ای خدا جئون جونگکوک پسر مهربون
بعد اومد تو دیدم که نگرانه اومد کنارم نشست یعنی امکان داره دوستم داشته باشه نمیدونم مطمئن نیستم اما تو این مدت یکم تغییر کرده پس داره عاشقم میشه اخخخخ شوهرخوشتیپم
رو به رو اینه میز ارایش نشسته بودم و موهام رو شونه می کردم و بعد کرم مرطوب کننده زدم و رفت رو تخت رو به رو جونگکوک نشستم اونم مشغول گوشیش بود
ا.ت: جونگکوک
جونگکوک:بله
ا.ت:میشه چند تا سوال ازت بپرسم
گوشیش رو کنار گذاشت
جونگکوک:میخوای در مورد تاریانگ بپرسی
متعجب بهش نگاه کردم
ا.ت:بله فقط میخوام بدونم چطور ادمی بود
کلافه نگاهم کرد
جونگکوک:باشه برات میگم فقط برا اینکه یه بار دیگه برات یه جور دیگه تعریف نکنن که اشتباه متوجه بشی پس این اخرین باریه که ما همچین بحثی میکنیم
ا.ت:چشم
جونگکوک:.......
۴۶.۱k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.