F2P17
(از دید هایون)
توی مدرسه زنگ تفریح بود و نشسته بودیم توی کافه تریا داشتم به اون دوست پسر جذابم که کنار دوستاش بود نگاه میکردم و باهاش با تلفن چت میکردم (قیافه هایون اسلاید 2)نه به خانوادم و نه به بچه ها دربارش چیزی نگفتم اون دوتا پایه از من بالاتر بود
داشتم چت میکردم که دوستم جیا زد به دستم و گفت :نظر تو چیه؟
نگاهم رو از گوشی برداشتم و گفتم:نظر چی؟
جیا گفت:یااا تواصلا حواست نیستااا....داری با کی چت میکنی...کو بده ببینم
و گوشی رو از دستم قاپید
گفتم:یااا بده ببینم .....نمیخوام بدونی خب
بچه ها همشون گوشی رو گرفتن جلوی خودشون وگفتن:تو با یکی قرا میزاری؟
سجین تن صداش رو اورد پایین و گفت:اونم با ادم جذابی مثل جیهوپ؟...یاااا تو از اولشم خیلی خوش شانس بودی
گوشی رو ازشون گرفتم و گفتم:بابا نمیخواستم بدونین خب ..ای بابا
جیا که دوست صمیمیم بود گفت:حلا مگه چی میشهه؟...خوردیمت؟..خجالت نکش بابا هممون تجربش کردیم
گفتم:اما خب من دفعه ی اولمهه ....خیلی هم احساس میکنم دارم وابستش میشم
جیا با ذوق گفت:یاااا....خیلی کیوتین شماهاااا........چند وقته که باهمین؟
گفتم:2 ماه که باهم میریم سر قرار
گفت:به مامان و بابات گفتی؟
گفتم:نهه چون اولین بارمه مییترسم دعوام کنن
گفت:دخت تو روانیی ...مادر و پدرت مثل دوتا فرشتن ...بببین رفتی خونه اولین کاری میکنی همین باشه برو به اونا هم بگو
گفتم:باشه حالا ببینم چی میشه
من با جیهوپ قرار گذاشتیم که زنگ کلاس به بهونه ی دستشویی بزنیم بیرون و بریم روی پشت بوم
وقتی زنگ تفریح تموم شد کلاس ما رفتیم توی کلاس و کتابامون رو در اوردیم و بعد از 10 دقیقه معلم هم اومد و کلاس رو به سکوت تشویق کرد
وقتی حدود 20 دقیقه از کلاس گذشت از معلم اجازه گرفتم و رفتم بالا رو ی پشت بوم و دیدم که جیهوپ اونجا لبه ی پشت بوم نشسته و به افق خیره شده
گفتم:بیا پایین ممکنه که بیوفتی
تا صدای منو شنید برگشت سمتم و یک لبخند زیبا بهم زد
و اومد پایین و به سمتم اومد
گفت:چه حسی داری خیلی دیر کردی؟
گفتم:چه حسی داری کلاس ریاضی رو پیچوندم ؟
گفت:امروز بریم سر قرار؟
گفتم:بریم .کجا؟
گفت:من به مامانم گفتم که ما باهم قرار میذاریم
گفتم:چییییی؟....جدیییی؟
گفت:اره مگه چیه؟
گفتم:هیچی چیزی نیست...فقط فکر کردم باهم قرار گذاشتیم که به کسی نگیم (ناراحتی کیوت)
جیهوپ دستاش رو دور صورتم قاب کرد و گفت:وایییی نگاش کنن...به مامانم که دیگه اشکالی نداره...داره؟
گفتم:نه بابا اشکالی نداره ...منم امروز میخواستم به مامانم بگم
گفت:مامانم بهم گفتش که تو بیای امروز خونمون تا تورو ببینه
گفتم:نه من نمیام...خجالت میکشم
گفت:خجالت چی چی؟...بیا ببینتت دیگه ...اگرم دوست داری بریم بیرون باهم سه نفری
گفتم:اره بیرون بهتره
خندید و گفت:پس مشکل چیز دیگه ای بود
گفتم:حالا هرچی ...من دورم شد دیگه ....برم
خواستم برم که بازوم رو گرفت و پرتم کرد توی بغلش
گفت:بغل رو یادت رفت که
گفتم:ببخشید و محکم بغلش کردم
وقتی ولش کرد اون گونم رو بوسید
منم وقتی که گونم رو بوسید یه بوسه روی لباش زدم
اولین بار بود که میبوسمش بنده خدا کف کرده بود
پشتم رو کردم بهش و رفتم داخل سالن و ذوق کردم
خواستم برم کلاس که...
توی مدرسه زنگ تفریح بود و نشسته بودیم توی کافه تریا داشتم به اون دوست پسر جذابم که کنار دوستاش بود نگاه میکردم و باهاش با تلفن چت میکردم (قیافه هایون اسلاید 2)نه به خانوادم و نه به بچه ها دربارش چیزی نگفتم اون دوتا پایه از من بالاتر بود
داشتم چت میکردم که دوستم جیا زد به دستم و گفت :نظر تو چیه؟
نگاهم رو از گوشی برداشتم و گفتم:نظر چی؟
جیا گفت:یااا تواصلا حواست نیستااا....داری با کی چت میکنی...کو بده ببینم
و گوشی رو از دستم قاپید
گفتم:یااا بده ببینم .....نمیخوام بدونی خب
بچه ها همشون گوشی رو گرفتن جلوی خودشون وگفتن:تو با یکی قرا میزاری؟
سجین تن صداش رو اورد پایین و گفت:اونم با ادم جذابی مثل جیهوپ؟...یاااا تو از اولشم خیلی خوش شانس بودی
گوشی رو ازشون گرفتم و گفتم:بابا نمیخواستم بدونین خب ..ای بابا
جیا که دوست صمیمیم بود گفت:حلا مگه چی میشهه؟...خوردیمت؟..خجالت نکش بابا هممون تجربش کردیم
گفتم:اما خب من دفعه ی اولمهه ....خیلی هم احساس میکنم دارم وابستش میشم
جیا با ذوق گفت:یاااا....خیلی کیوتین شماهاااا........چند وقته که باهمین؟
گفتم:2 ماه که باهم میریم سر قرار
گفت:به مامان و بابات گفتی؟
گفتم:نهه چون اولین بارمه مییترسم دعوام کنن
گفت:دخت تو روانیی ...مادر و پدرت مثل دوتا فرشتن ...بببین رفتی خونه اولین کاری میکنی همین باشه برو به اونا هم بگو
گفتم:باشه حالا ببینم چی میشه
من با جیهوپ قرار گذاشتیم که زنگ کلاس به بهونه ی دستشویی بزنیم بیرون و بریم روی پشت بوم
وقتی زنگ تفریح تموم شد کلاس ما رفتیم توی کلاس و کتابامون رو در اوردیم و بعد از 10 دقیقه معلم هم اومد و کلاس رو به سکوت تشویق کرد
وقتی حدود 20 دقیقه از کلاس گذشت از معلم اجازه گرفتم و رفتم بالا رو ی پشت بوم و دیدم که جیهوپ اونجا لبه ی پشت بوم نشسته و به افق خیره شده
گفتم:بیا پایین ممکنه که بیوفتی
تا صدای منو شنید برگشت سمتم و یک لبخند زیبا بهم زد
و اومد پایین و به سمتم اومد
گفت:چه حسی داری خیلی دیر کردی؟
گفتم:چه حسی داری کلاس ریاضی رو پیچوندم ؟
گفت:امروز بریم سر قرار؟
گفتم:بریم .کجا؟
گفت:من به مامانم گفتم که ما باهم قرار میذاریم
گفتم:چییییی؟....جدیییی؟
گفت:اره مگه چیه؟
گفتم:هیچی چیزی نیست...فقط فکر کردم باهم قرار گذاشتیم که به کسی نگیم (ناراحتی کیوت)
جیهوپ دستاش رو دور صورتم قاب کرد و گفت:وایییی نگاش کنن...به مامانم که دیگه اشکالی نداره...داره؟
گفتم:نه بابا اشکالی نداره ...منم امروز میخواستم به مامانم بگم
گفت:مامانم بهم گفتش که تو بیای امروز خونمون تا تورو ببینه
گفتم:نه من نمیام...خجالت میکشم
گفت:خجالت چی چی؟...بیا ببینتت دیگه ...اگرم دوست داری بریم بیرون باهم سه نفری
گفتم:اره بیرون بهتره
خندید و گفت:پس مشکل چیز دیگه ای بود
گفتم:حالا هرچی ...من دورم شد دیگه ....برم
خواستم برم که بازوم رو گرفت و پرتم کرد توی بغلش
گفت:بغل رو یادت رفت که
گفتم:ببخشید و محکم بغلش کردم
وقتی ولش کرد اون گونم رو بوسید
منم وقتی که گونم رو بوسید یه بوسه روی لباش زدم
اولین بار بود که میبوسمش بنده خدا کف کرده بود
پشتم رو کردم بهش و رفتم داخل سالن و ذوق کردم
خواستم برم کلاس که...
۲.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.