خب دوستان یه چیز کوچولو بگم

خب دوستان یه چیز کوچولو بگم
دیشب یونگی به ا. ت پیشنهاد میده و ا. ت قبولش میکنه ( رو یونگی کراش عه)
_
پارت ¹
عشق بعد ازدواج
ویو ا.ت
داشتم فیلم میدیدم که گوشی ایم زنگ خورد
ا. ت =  های
لیسا = های
ا. ت = کار ام داشتی زنگ زدی؟
لیسا = میخواستم بببینم از یونگی چه خبر؟
ا. ت = هیچی
لیسا = قبولش کردی؟ ( در جریان نیست)
ا. ت = اره
لیسا = کی؟ مگه دیشب پیشنهاد نداد
ا. ت = اره دیشب پیشنهاد داد و همون دیشب هم قبولش کردم
لیسا = اوک بای
ا. ت = بای
قطع کردم و دیدم یونگی پیام داده و میگه برم کافه که ببینمش منم قبول کردم و سریع پاشدم لباس پوشیدم و رفتم بیرون
م. ا. ت = کجا میری؟
ا. ت = میرم بیرون با دوستم قرار دارم
م. ا. ت = باشه برو
رفتم پیش یونگی و کلی باهم حرف زدیم و خندیدیم و یونگی منو رسوند دم در خونه
( هفته بعد)
همچی بین من و یونگی خیلی خوب عه و امشب به خانواده ام میگم که با یونگی تو رابطه ام
( ساعت ۱۸:۰۰)
رفتم پایین و جلو مامان بابا ام وایستاد ام
ا. ت = مامان و بابا میخوام یه چیزی مهم بهتون بگم من با یه پسره اشنا شدم و الان باهاش تو رابطه ام
م. ا. ت = من مخالف ام
ا. ت = چرا؟
ب. ا. ت = چون تو قراره با........ ازدواج کنی
____
خماری بد دردی میدونم
شرایط پارت بعد :
لایک ۱۰
کامنت ۱۰
این پارت چطور بود؟