آخرین دیدار
و تهیونگ موهاشو آروم نوازش میکرد
جونگکوک عصبی ولی آروم شروع به حرف زدن کرد
ـ برای چی این موقع شب خواستی بیام اینجا(عصبی ولی آروم)
بدون اینکه به جونگکوک نگاهی کنه شروع به حرف زدن کرد
ته:الان خوشحالی؟(بغضی و آروم)
و همچنان داشت موهای دخترو نوازش میکرد
ولی جونگکوک عصبی با صدای بلند گفت:
ـ این موقع شب زنگ زدی که بیام این چرتو پرتا رو تحویلم بدی (شاکی و عصبی)
ولی تهیونگ در کمال آرامش به نوازش موهای دختر ادامه داد و دوباره پرسید
ته : فقط جواب سوالمو بده خوشحالی؟
جونگکوک که دیگه صبرش لبریز شده بود پس داد زد
ـ آره خوشحالم که چی ؟
بسه دیگه مسخره بازی من میرم
و به طرف در برگشت تا از اتاق خارج بشه ولی با حرفی که تهیونگ زد خشکش زد
ته: حتی اگه بدونی کسی که باهاش ازدواج کردی عامل تمام این بد بختی هاست؟
به سمت تهیونگ برگشت
ـ منظورت چیه ؟(کلافه)
ته : میدونستی کسی که اون عکسا رو برات فرستاد یوری بوده؟
دوباره شکه شد یعنی یوری اون عکسا رو براش فرستاده بود ولی.....
و تهیونگ دوباره ادامه داد...
ته: و اینم میدونستی که همهی اون عکسا فتوشاپ بودن و یوری برای اینکه تو رو از ات جدا کنه اون عکسا رو از شماره ناشناس برات فرستاده ؟
این بار دیگه جوری شکه شده بود که انگار یه سطل پر آب یخ روش خالی کردن
ولی بازم به حرف اومد گفت :
ـ پس چرا وقتی رو به روش گفتم اینا واقعین یا نه هیچی نگفت این نشون میده اون عکسا فتو شاپ نبودن ( یکم بلند)
تهیونگ ولی بازم با آرامش موهای اتو نوازش میکرد و گفت:
ته: چون آت ......
ادامش فردا....
اگه ۲۰ تا لایک بخوره زود تر میزارم
جونگکوک عصبی ولی آروم شروع به حرف زدن کرد
ـ برای چی این موقع شب خواستی بیام اینجا(عصبی ولی آروم)
بدون اینکه به جونگکوک نگاهی کنه شروع به حرف زدن کرد
ته:الان خوشحالی؟(بغضی و آروم)
و همچنان داشت موهای دخترو نوازش میکرد
ولی جونگکوک عصبی با صدای بلند گفت:
ـ این موقع شب زنگ زدی که بیام این چرتو پرتا رو تحویلم بدی (شاکی و عصبی)
ولی تهیونگ در کمال آرامش به نوازش موهای دختر ادامه داد و دوباره پرسید
ته : فقط جواب سوالمو بده خوشحالی؟
جونگکوک که دیگه صبرش لبریز شده بود پس داد زد
ـ آره خوشحالم که چی ؟
بسه دیگه مسخره بازی من میرم
و به طرف در برگشت تا از اتاق خارج بشه ولی با حرفی که تهیونگ زد خشکش زد
ته: حتی اگه بدونی کسی که باهاش ازدواج کردی عامل تمام این بد بختی هاست؟
به سمت تهیونگ برگشت
ـ منظورت چیه ؟(کلافه)
ته : میدونستی کسی که اون عکسا رو برات فرستاد یوری بوده؟
دوباره شکه شد یعنی یوری اون عکسا رو براش فرستاده بود ولی.....
و تهیونگ دوباره ادامه داد...
ته: و اینم میدونستی که همهی اون عکسا فتوشاپ بودن و یوری برای اینکه تو رو از ات جدا کنه اون عکسا رو از شماره ناشناس برات فرستاده ؟
این بار دیگه جوری شکه شده بود که انگار یه سطل پر آب یخ روش خالی کردن
ولی بازم به حرف اومد گفت :
ـ پس چرا وقتی رو به روش گفتم اینا واقعین یا نه هیچی نگفت این نشون میده اون عکسا فتو شاپ نبودن ( یکم بلند)
تهیونگ ولی بازم با آرامش موهای اتو نوازش میکرد و گفت:
ته: چون آت ......
ادامش فردا....
اگه ۲۰ تا لایک بخوره زود تر میزارم
۴.۹k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.