..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۵~
..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۵~
از کنار رفت......
دخترا:
واییی دمت گرم دختر خوب حالشو جا اوردی
دیانا:خب دیگه تو راه رو رو شلوغ بیاین بریم داخل
.........
استاد:
خب اقای کاشی برید پبیش خانوم رحیمی بشینید
نیکا:
برگشتم سمت دیانا و طوری که فقط اون بشنوه گفتم گاوت زایید دخترررر😐🤌🏻
دیانا:
خفه شو نیکا ...
ارسلان:
واییی وایی که چقد دلم برات تنگ شدل بود سی سی 🤌🏻😂
دیانا:
ببین مارمولک حالیم نمیشه کی هستی بلند میشم میزنم تو صورتت دهنت پر خون شه ....
ارسی:
ووووو ترسیدم......
دیانا:
ایجان ترس کوچولوم من که لولو خور خوره نیستم دستم رو رو شونش کشیدم و ادامه دادم نترسی هااا بعدم زیر لب گفتم ۳ هیچ به نفع من .....
که ارسلان خفه خون گرفت و کاغذو تو دستش مچاله کرد
.............
رومینا:
این استادم که فقط بلده زر بزنه داره برام داستان زندکیشو تعریف میکنه
فرزاد:
باهات موفقم کاملااااااا
نیکا:
داره بهت نخ میده دختر 😂🤌🏻
مهدیس:
تو بجای اینکه حواست به خواهر من باشه به هودت باشه که متین سر کلاس داشت با چشماش قلوپی میخوردتت🤌🏻🥹😂
پانیذ:
خداییی منم دیدم نیکا متین خیلی خیلی چندش نگاهت میکرد یجوری انگار بهت حس داره
دیانا:
فقط منو ارسی مارمولک تو کلاس مونده بودیم ...از جام بلند شدم دفترمو انداختم داخل کیفم خواستم برم بیرون ک...
ارسی:
عا عا عا گجا به این زودی باید جوابتو بدم بری......
دیانا:
دستمو یردم سمت گوشم و ادامل داوم صدای وز وز وز میاد میشنوی توعم بعدم از کنارش رد شدم ک......
ارسلان:
باید دوست داشته باشی با من باشی اخه میدونی چیه نکه هیچ کسیو نداری و تو پرورشگاه بزرگ شدی مادر پدرت بهت ادبی یا ندادن راستی ۱ به ۳ کیش و مات
دیانا:
بغض بدی وو گلوم نشست اما باید جوابشو بهش میدادم برا همون برگشتم و دقیقا رو بروش وایسادم ادامه دادم عه نکه تو خیلی ادب داری شما پولداره فقط دنبال اینید دیگران رو خارو ذلیل کنید اهان یادم رفت این ادبتونه دستمو بردم بالا و دست زدم و ادامه دادم افرین چقد که تو با ادبی روزی ده نفر رو میزنی فش میدی میدونی چیه فرقه منو تو همینه پسر جون تو از این لحاظ هیچی نداری اما من ثروتمند ترین ادم دنیام چون خدام رو دارم شرم و حیام رو دارم
از کنارش رد شدم و پشت بهش گفتم ۱ به ۴ کیش و مات که سحله من ترو از زندگی حذف میکنم و بعش اجازه حرف ندادم و از کلاس بیرون زدم ....
نیکا:
عه دیانا هم اومد ...عه وا چته و دختر
فرزاد:
فکر کنم من بدونم ببین اگه ارسلان بهت حرف زده ولش اون عادت داره
پانیذ:
اینا چرا انقد مهربون شدم سال پیش اینجوری نبودم
مهدیس:
هرجی حس خدا کنه امسال دعوا نداشتل باشیم
دیانا:
ادامه دارد..
از کنار رفت......
دخترا:
واییی دمت گرم دختر خوب حالشو جا اوردی
دیانا:خب دیگه تو راه رو رو شلوغ بیاین بریم داخل
.........
استاد:
خب اقای کاشی برید پبیش خانوم رحیمی بشینید
نیکا:
برگشتم سمت دیانا و طوری که فقط اون بشنوه گفتم گاوت زایید دخترررر😐🤌🏻
دیانا:
خفه شو نیکا ...
ارسلان:
واییی وایی که چقد دلم برات تنگ شدل بود سی سی 🤌🏻😂
دیانا:
ببین مارمولک حالیم نمیشه کی هستی بلند میشم میزنم تو صورتت دهنت پر خون شه ....
ارسی:
ووووو ترسیدم......
دیانا:
ایجان ترس کوچولوم من که لولو خور خوره نیستم دستم رو رو شونش کشیدم و ادامه دادم نترسی هااا بعدم زیر لب گفتم ۳ هیچ به نفع من .....
که ارسلان خفه خون گرفت و کاغذو تو دستش مچاله کرد
.............
رومینا:
این استادم که فقط بلده زر بزنه داره برام داستان زندکیشو تعریف میکنه
فرزاد:
باهات موفقم کاملااااااا
نیکا:
داره بهت نخ میده دختر 😂🤌🏻
مهدیس:
تو بجای اینکه حواست به خواهر من باشه به هودت باشه که متین سر کلاس داشت با چشماش قلوپی میخوردتت🤌🏻🥹😂
پانیذ:
خداییی منم دیدم نیکا متین خیلی خیلی چندش نگاهت میکرد یجوری انگار بهت حس داره
دیانا:
فقط منو ارسی مارمولک تو کلاس مونده بودیم ...از جام بلند شدم دفترمو انداختم داخل کیفم خواستم برم بیرون ک...
ارسی:
عا عا عا گجا به این زودی باید جوابتو بدم بری......
دیانا:
دستمو یردم سمت گوشم و ادامل داوم صدای وز وز وز میاد میشنوی توعم بعدم از کنارش رد شدم ک......
ارسلان:
باید دوست داشته باشی با من باشی اخه میدونی چیه نکه هیچ کسیو نداری و تو پرورشگاه بزرگ شدی مادر پدرت بهت ادبی یا ندادن راستی ۱ به ۳ کیش و مات
دیانا:
بغض بدی وو گلوم نشست اما باید جوابشو بهش میدادم برا همون برگشتم و دقیقا رو بروش وایسادم ادامه دادم عه نکه تو خیلی ادب داری شما پولداره فقط دنبال اینید دیگران رو خارو ذلیل کنید اهان یادم رفت این ادبتونه دستمو بردم بالا و دست زدم و ادامه دادم افرین چقد که تو با ادبی روزی ده نفر رو میزنی فش میدی میدونی چیه فرقه منو تو همینه پسر جون تو از این لحاظ هیچی نداری اما من ثروتمند ترین ادم دنیام چون خدام رو دارم شرم و حیام رو دارم
از کنارش رد شدم و پشت بهش گفتم ۱ به ۴ کیش و مات که سحله من ترو از زندگی حذف میکنم و بعش اجازه حرف ندادم و از کلاس بیرون زدم ....
نیکا:
عه دیانا هم اومد ...عه وا چته و دختر
فرزاد:
فکر کنم من بدونم ببین اگه ارسلان بهت حرف زده ولش اون عادت داره
پانیذ:
اینا چرا انقد مهربون شدم سال پیش اینجوری نبودم
مهدیس:
هرجی حس خدا کنه امسال دعوا نداشتل باشیم
دیانا:
ادامه دارد..
۱۶.۵k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.