فیک مافیای خشن پارت 4
تهیونگ: من باید برم
ا. ت: باشه
تهیونگ رفت
من یوتیوب زدم و رو مبل دراز کشیدم
خیلی غیر عادی که کسی بدزدی و بشینه یوتیوب میبینه
نشستم مستر بیست میدیدم( مستر بیست یه یوتیوبر معروف خارجیه)
خوابم برد رو مبل ناهارم نخورده بودم شکم غر غر میکر
ویو تهیونگ : شب شد برگشتم خونه دیدم ا. ت رو مبل ول شده خوابیده
آخی نازی شبیه بچه گربه ست
بغلش کردم گذاشتمش روتخت کنارش دراز کشیدم اون خیلی عجیبه حرکتی بود جاش تا الان خودشو پاره میکرد از گریه
همینشو دوست دارم
موهاشو با دستام گرفتم خیلی زیباست
ویو ا . ت : صبح بیدار شدم دیدم تهیونگ کنارم خوابه
سریع با شک بلند شدم که زمین خوردم
تهیونگ: خوبی دختر
ا. ت: آره، درست خیلی ریلکسم اما تو دیگه چرا میای پیشم میخوابی
تهیونگ : وا مگه چطوریم که دوست نداری پیشم بخوابی
ا. ت: ببین ربطی ، من اینطوری راحت نیستم
تهیونگ: باشه ، بریم صبحانه
ا. ت: باشه
وقتی این حرف زدم چهره تهیونگ عوض شد
خب حق دارم
داشتیم صبحانه میخوردیم
تهیونگ: خب بعد صبحانه میخوای چیکار کنی
ا . ت: نمیدونم، میشه بزاری برم خونم و وسایلمو بیارم
تهیونگ : باشه به بادیگاردا میگم همراهت بیان
ا. ت: باشه ، دستتون درد نکنه
تهیونگ : هیچی نخوردی که
ا. ت: خوردم معدم چقدره
یه چیز پشمالو زیر پام احساس کردم دیدم
واییییی سگه
گرفتم بغلش
ا. ت: آخی، اسمش چیه
تهیونگ: یونتان
ا. ت: آخه، چقدر گوگولیه ناز نازی کیوت، عرررررررر
تهیونگ 🙄
بوسش کردم
تهیونگ: عه بسته دیگه لوسا
ا. ت: 😅😶
تهیونگ رفت منم با بادیگاردا رفتم وسایل نقاشیم کتابی که نخوندم و لباسامو گرفتم
و برگشتیم
ا. ت: باشه
تهیونگ رفت
من یوتیوب زدم و رو مبل دراز کشیدم
خیلی غیر عادی که کسی بدزدی و بشینه یوتیوب میبینه
نشستم مستر بیست میدیدم( مستر بیست یه یوتیوبر معروف خارجیه)
خوابم برد رو مبل ناهارم نخورده بودم شکم غر غر میکر
ویو تهیونگ : شب شد برگشتم خونه دیدم ا. ت رو مبل ول شده خوابیده
آخی نازی شبیه بچه گربه ست
بغلش کردم گذاشتمش روتخت کنارش دراز کشیدم اون خیلی عجیبه حرکتی بود جاش تا الان خودشو پاره میکرد از گریه
همینشو دوست دارم
موهاشو با دستام گرفتم خیلی زیباست
ویو ا . ت : صبح بیدار شدم دیدم تهیونگ کنارم خوابه
سریع با شک بلند شدم که زمین خوردم
تهیونگ: خوبی دختر
ا. ت: آره، درست خیلی ریلکسم اما تو دیگه چرا میای پیشم میخوابی
تهیونگ : وا مگه چطوریم که دوست نداری پیشم بخوابی
ا. ت: ببین ربطی ، من اینطوری راحت نیستم
تهیونگ: باشه ، بریم صبحانه
ا. ت: باشه
وقتی این حرف زدم چهره تهیونگ عوض شد
خب حق دارم
داشتیم صبحانه میخوردیم
تهیونگ: خب بعد صبحانه میخوای چیکار کنی
ا . ت: نمیدونم، میشه بزاری برم خونم و وسایلمو بیارم
تهیونگ : باشه به بادیگاردا میگم همراهت بیان
ا. ت: باشه ، دستتون درد نکنه
تهیونگ : هیچی نخوردی که
ا. ت: خوردم معدم چقدره
یه چیز پشمالو زیر پام احساس کردم دیدم
واییییی سگه
گرفتم بغلش
ا. ت: آخی، اسمش چیه
تهیونگ: یونتان
ا. ت: آخه، چقدر گوگولیه ناز نازی کیوت، عرررررررر
تهیونگ 🙄
بوسش کردم
تهیونگ: عه بسته دیگه لوسا
ا. ت: 😅😶
تهیونگ رفت منم با بادیگاردا رفتم وسایل نقاشیم کتابی که نخوندم و لباسامو گرفتم
و برگشتیم
۱۲.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.