ری: باشه تا ده دیقه دیگه نیای رفتم
ری: باشه تا ده دیقه دیگه نیای رفتم
سوزومه: اوکیی
رفتم اتاقمو یه لباس از کمد برداشتم پوشیدم بعداز حلت دادن به موهام با زدن برق لب کارم تموم شد رفتم پایین دم در کفشام رو پوشیدمو رفتم بیرون دیدم ری داخل ماشین منتظر سوار ماشین شدمو راه افتادیم تو راه ری سکوت رو شکست
ری: راستش دنیل میخواد بهت اعتراف کنه
سوزومه: تواز کجا میدونی
ری: از پسرا شنیدم
سوزومه: اوم
ری: خب؟
سوزومه: خب چی؟
ری: نظرت
سوزومه: شاید قبول کردم
ری: وات ازش خوشت میومد........... واااو سوزیو عاشقی
سوزومه: کجا پیادشو باهم بریم.... عاشق شدن کیلویی چند مامانم داره مجبورم میکنه برم قرار از پیش تعیین شده بخواطر همین میخوام یه مدت باهاش باشم تا دست از سرم برداره
ری: پوفف........ رسیدیم پیاده شو
سوزومه: لتس گو
ویو سوزومه
رفتیم رستوران بعد از خوردن پاستا ری منو خونم رسوندو رفت منم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم و رو تخت ولو شدم صبح با صدای الارم بیدارشدم یه دوش ده مینی گرفتمو لباس فرممو پوشیدم یه میکاپ لایت کردمو موهامو حالت دادم رفتم پایین سفره چیده شده بود نشستم سر میز
سوزومه: الن
الن: بله خانوم
سوزومه: جنیور هنوز بیدار نشده
الن: نمیدونم ایشون پایین نیومدن
سوزومه: اوکی ممنون
رفتم بالا در زدم وارد اتاقش شدم داشت لباسای تنش رو مرتب میکرد
جنیور: چند دفعه گفتم اجازه بگیر بیا
سوزومه: چیه مگه
جنیور: شاید کاری دارم میکنم که خوشم نیاد تو ببینی شاید درحال لباس عوض کردن باشم
سوزومه: اوکیی
رفتم اتاقمو یه لباس از کمد برداشتم پوشیدم بعداز حلت دادن به موهام با زدن برق لب کارم تموم شد رفتم پایین دم در کفشام رو پوشیدمو رفتم بیرون دیدم ری داخل ماشین منتظر سوار ماشین شدمو راه افتادیم تو راه ری سکوت رو شکست
ری: راستش دنیل میخواد بهت اعتراف کنه
سوزومه: تواز کجا میدونی
ری: از پسرا شنیدم
سوزومه: اوم
ری: خب؟
سوزومه: خب چی؟
ری: نظرت
سوزومه: شاید قبول کردم
ری: وات ازش خوشت میومد........... واااو سوزیو عاشقی
سوزومه: کجا پیادشو باهم بریم.... عاشق شدن کیلویی چند مامانم داره مجبورم میکنه برم قرار از پیش تعیین شده بخواطر همین میخوام یه مدت باهاش باشم تا دست از سرم برداره
ری: پوفف........ رسیدیم پیاده شو
سوزومه: لتس گو
ویو سوزومه
رفتیم رستوران بعد از خوردن پاستا ری منو خونم رسوندو رفت منم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم و رو تخت ولو شدم صبح با صدای الارم بیدارشدم یه دوش ده مینی گرفتمو لباس فرممو پوشیدم یه میکاپ لایت کردمو موهامو حالت دادم رفتم پایین سفره چیده شده بود نشستم سر میز
سوزومه: الن
الن: بله خانوم
سوزومه: جنیور هنوز بیدار نشده
الن: نمیدونم ایشون پایین نیومدن
سوزومه: اوکی ممنون
رفتم بالا در زدم وارد اتاقش شدم داشت لباسای تنش رو مرتب میکرد
جنیور: چند دفعه گفتم اجازه بگیر بیا
سوزومه: چیه مگه
جنیور: شاید کاری دارم میکنم که خوشم نیاد تو ببینی شاید درحال لباس عوض کردن باشم
۴۰۵
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.