خاطرات گذشته ام ( 1 )
ا/ت : چطورییی عسلم؟
شوگا : خوبم بیبی تو چطوری خیلی وقت بود نیومده بودی مدرسه
ا/ت : خبب یکم مشکلات خانواده گی این چیزا و یکم چیزای شخصی... که همشون به خودم مربوطه و قرار نیست هم بگمااا
شوگا : یاااا نشد که قرار بود کلی بیام سوال بپرسم ازت ببینم چی شده به چه دلیل نبودی؟...
-
-
-
لارا : وای وای..... ببین کی اومدهههه مدرسههه بوی قشنگییی میدهههه خداااا جییغغغغغ
ا/ت : عنترممممم چطوریییی
لارااا : عررر مرسی خوبم... انقد دلم برات تنگ بودد
ا/ت : منم بیش/ور
( اینجا همو بغل کردن که بعدش زنگ خورد همگی رفتیم کلاس...)
-
-
( تو کلاس نشسته بودیم که یهو موسس مدرسه وارد کلاس شد و گفت یه دانش آموز جدید داریم و میخواد بیاد کلاسمون قشنگ با اون رفتار خوبی بشه)
-
-
( حالا هیچکسم گوش نکرد و... )
لارا : اها راستی ا/ت حال روحیت چطوره تونستی باهاش کنار بیای؟
ا/ت : مگه حال روحیم چش بود...
لارا : هیچ دیروز پشت تلفن گفتی اومدنی میخوام یچیز خیلی مهم یکم بهت اون چی بود؟
ا/ت : عوو اون یادم اومد خب میخواستم بگم که..
-
-
( یهو استاد وارد کلاس شد و همراه با یه پسر اصلا مشخص نبود صورتش... یه ماسک زده بود و یه هودی مشکی پوشیده بود... اره خلاصه)
-
-
استاد : خب دوستان بشینید... امروز یه عضو جدید داریم تو کلاسمون.... میشه خودتو معرفی کنی؟
تهیونگ ( جدا از داستان : اینجا اسم تهیونگ خیلی طولانیه ولی من میگم ( ته ) اوکی؟ گفتم که یهو قاطی میشید )
ته : تهیونگ هستم ( برای احترام یه تعظیم کوچیک کرد و رفت نشست خیلی عقب ها و...)
-------
پایان پارت ۱
----
شرط پارت ۲ : ۱۰ لایک ✨
شوگا : خوبم بیبی تو چطوری خیلی وقت بود نیومده بودی مدرسه
ا/ت : خبب یکم مشکلات خانواده گی این چیزا و یکم چیزای شخصی... که همشون به خودم مربوطه و قرار نیست هم بگمااا
شوگا : یاااا نشد که قرار بود کلی بیام سوال بپرسم ازت ببینم چی شده به چه دلیل نبودی؟...
-
-
-
لارا : وای وای..... ببین کی اومدهههه مدرسههه بوی قشنگییی میدهههه خداااا جییغغغغغ
ا/ت : عنترممممم چطوریییی
لارااا : عررر مرسی خوبم... انقد دلم برات تنگ بودد
ا/ت : منم بیش/ور
( اینجا همو بغل کردن که بعدش زنگ خورد همگی رفتیم کلاس...)
-
-
( تو کلاس نشسته بودیم که یهو موسس مدرسه وارد کلاس شد و گفت یه دانش آموز جدید داریم و میخواد بیاد کلاسمون قشنگ با اون رفتار خوبی بشه)
-
-
( حالا هیچکسم گوش نکرد و... )
لارا : اها راستی ا/ت حال روحیت چطوره تونستی باهاش کنار بیای؟
ا/ت : مگه حال روحیم چش بود...
لارا : هیچ دیروز پشت تلفن گفتی اومدنی میخوام یچیز خیلی مهم یکم بهت اون چی بود؟
ا/ت : عوو اون یادم اومد خب میخواستم بگم که..
-
-
( یهو استاد وارد کلاس شد و همراه با یه پسر اصلا مشخص نبود صورتش... یه ماسک زده بود و یه هودی مشکی پوشیده بود... اره خلاصه)
-
-
استاد : خب دوستان بشینید... امروز یه عضو جدید داریم تو کلاسمون.... میشه خودتو معرفی کنی؟
تهیونگ ( جدا از داستان : اینجا اسم تهیونگ خیلی طولانیه ولی من میگم ( ته ) اوکی؟ گفتم که یهو قاطی میشید )
ته : تهیونگ هستم ( برای احترام یه تعظیم کوچیک کرد و رفت نشست خیلی عقب ها و...)
-------
پایان پارت ۱
----
شرط پارت ۲ : ۱۰ لایک ✨
۶.۶k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.