آرام,آرام
آرام,آرام
ذره,ذره....آب می شوم
میمیرم و مردنم را هر روز در برابر آیینه نظاره میکنم.
این چه رنجی است که گریبان گیر وجودم شده است؟؟؟
خدایا انگار در باطلاقی افتاده ام که هر چه بیشتر دست و پا میزنم بیشتر فرو میروم...
تمام وجودم از ترس بی حس شده است...نه سردم,نه گرمم...نه خوابم,نه بیدارم....نه زنده ام و نه مرده....چه حالی دارم؟؟؟
خودم هم نمیدانم....
سردرگمم,گیجم,پر از هیاهوی سکوتم,سکوتیکه هیچگاه شکسته نشد....
آرام,آرام
ذره,ذره.....آب میشوم
برای رهایی از مرگ در باطلاق وجودم دست و پنجه میزنم....
من رهایی را نمیخواهم,مگر با تو. .......
ذره,ذره....آب می شوم
میمیرم و مردنم را هر روز در برابر آیینه نظاره میکنم.
این چه رنجی است که گریبان گیر وجودم شده است؟؟؟
خدایا انگار در باطلاقی افتاده ام که هر چه بیشتر دست و پا میزنم بیشتر فرو میروم...
تمام وجودم از ترس بی حس شده است...نه سردم,نه گرمم...نه خوابم,نه بیدارم....نه زنده ام و نه مرده....چه حالی دارم؟؟؟
خودم هم نمیدانم....
سردرگمم,گیجم,پر از هیاهوی سکوتم,سکوتیکه هیچگاه شکسته نشد....
آرام,آرام
ذره,ذره.....آب میشوم
برای رهایی از مرگ در باطلاق وجودم دست و پنجه میزنم....
من رهایی را نمیخواهم,مگر با تو. .......
۱.۴k
۱۳ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.